گفتار چهارم عراق و دگرگونیهای لفظی و جغرافیائی آن
اشاره
معنی عراق در قدیمیترین صورت آن* دگرگونیهای معنی عراق با دگرگونیهای قلمرو آن* آشفتگیهائی كه از بیتوجهی به این دگرگونیها برخاسته* آشفتگی در تعیین حدود عراق در معجم البلدان و مراصد الاطلاع* آشفتگی در بیان معنی عراق و تحولات تاریخی آن* نمونههائی از این آشفتگیها* نگاهی به كتاب تاریخ بغداد* عراق در نوشتههای محققان معاصر.
آشفتگیهائی كه در كتابهای لغت یا در تفسیرهای برخی از نویسندگان از قدیم و جدید درباره معنی و اصل و تبار كلمه عراق دیده میشود گذشته از آنچه درباره الفاظ معرّب و لغتنویسان عرب در گفتاری پیش از این گذشت به این امر هم بازمیگردد كه آنها كه عراق را لفظی عربی و نام قدیمی همین منطقه میپنداشتهاند كوشیدهاند آن را به یك اصل عربی، هرچند بیتناسب و ناسازگار، بازگردانند. و آنها كه آن را نه عربی بلكه معرّب میانگاشتهاند سعی كردهاند كه
ص: 72
در همین محدوده جغرافیائی كه اكنون عراق خوانده میشود برای آن اصلی بیابند. از اینرو برای اینكه از مطالعه آنچه در اینباره ذكر شده نتیجه صحیحی به دست آید بهتر آن دانسته شد كه در اینجا نخست به دگرگونیهای لفظی و تحوّلات جغرافیائی و تاریخی این كلمه پرداخته شود، و آنگاه اقوال مختلفی كه در كتابهای لغت یا در تفسیرهای برخی از محققان معاصر درباره این كلمه آمده است نقل گردد. تا هم ریشه این آشفتگیها كموبیش معلوم گردد و هم مفهوم و مصداق این كلمه در دورههای مختلف تاریخی آن تا حدی شناخته شود. و شناخته شدن آن، پرتوی هم بر برخی از نقاط تاریك تاریخ این دوران بیفكند.
*** معنی عراق در قدیمیترین صورت آن
قدیمیترین نوشته موجود كه نام عراق در آن آمده كتاب «المسالك و الممالك» ابن خردادبه نخستین كتاب عربی اسلامی در دانش جغرافیا از نیمه اول قرن سوم هجری است. ولی در این كتاب عراق همچون نامی برای این سرزمینی كه امروز عراق خوانده میشود به كار نرفته. این سرزمین در آن كتاب همهجا چنانكه پیش از این هم گذشت سواد خوانده شده. در كتاب المسالك و الممالك عراق در چند جا به كار رفته ولی در همه آنها این كلمه همچون نامی برای ایران یا ایرانشهر است نه جای دیگر. از این موارد یكی جائی است كه پیش از این هم بدان اشاره شد و آن در ترجمه «دل ایرانشهر» است به «قلب العراق» «1» و دیگر جائی است كه زیر عنوان (ملوك الارض فی اول الزمان و مملكتهم «2») از تقسیم فریدون كشورش را میان سه پسرش، ایرج و سلم و طوج (تور) سخن رفته و در آن آمده است:
«و ملّك ایران و هو ایرج علی ایرانشهر و هو العراق فالأكاسرة ملوك العراق من ولده» یعنی فریدون ایران را كه همان ایرج است بر ایرانشهر كه همان عراق
______________________________
(1). المسالك و الممالك، ص 5.
(2). المسالك و الممالك، ص 15.
ص: 73
است فرمانروا ساخت و خسروان پادشاهان عراق از فرزندان اویند. و دیگر در جائی است كه زیر عنوان «القاب ملوك الارض» گوید «ملك العراق الّذی تسمّیه العامّة كسری و هو شاهانشاه» «1» یعنی لقب پادشاه عراق كه عامه او را كسری میخوانند شاهانشاه است.
در كتاب الخراج قدامه هم چنانكه گذشت عراق در معنی ایران به كار رفته و در آن به این امر هم تصریح شده كه عراق معرّب ایران است. نوشته قدامه در این باره چنین است: «ان قصبة مملكة الاسلام بلد العراق و هذا مع انّه موجود هكذا فی الوقت فقد كانت الفرس تجریه علیه و تسمّیه دل ایرانشهر و انّما سمّت العرب العراق بهذا الأسم تعریبا لما وجدت الفرس سمّته و هو ایران «2».» یعنی مركز كشور اسلام عراق است و با اینكه در حال حاضر چنین است ایرانیان هم آن را به همین گونه مركز قرار داده بودند و اینجا را دل ایرانشهر میخواندند. و عربها بدان سبب عراق را به این نام نامیدند كه آن معرّب (شكل عربی شده) ایران است كه ایرانیان آنجا را به این نام میخواندند.
و ابو حنیفه دینوری هم در اخبار سام بن توج كه وی نامش را ایران و نیای جمشید نوشته، گوید: «و هو الّذی تسمّیه العجم ایران و قد كان تبوّأ ارض العراق و اختصّها لنفسه فسمّی ایرانشهر «3»، یعنی او همان كسی است كه عجمها او را ایران میخوانند و او بود كه در سرزمین عراق نشیمن گرفت و آنجا را ویژه خود ساخت و بدینسبب آنجا ایرانشهر نامیده شد.
در داستان تقسیم فریدون كشورش را میان سه پسرش ایرج و سلم و تور مورخان دیگری هم كه پس از ابن خردادبه آن را ذكر كردهاند مانند او همچنان عراق را به جای ایرانشهر گذاردهاند. مسعودی در التنبیه و الاشراف گوید: «و
______________________________
(1). المسالك و الممالك، ص 16.
(2). نبذ من كتاب الخراج ... المسالك، ص 234.
(3). الاخبار الطوال، ص 2. در این روایت سام پسر نوح در روایات سامی با ایرج پسر فریدون در روایات ایرانی تطبیق شده. اینگونه آمیختگی در تواریخ قدیم كم نیست. نمونههای آن را در باب بیست و سوم مروج الذهب (ج 1، ص 278 به بعد) زیر عنوان «فی ذكر انساب فارس و ما قاله الناس فی ذلك» میتوان یافت.
ص: 74
جعل (افریدون) لسلم الرّوم و ما یلیهم من الأمم و لطوج التّرك و ما یلیها من الأمم و لا یرج العراق و ما یلیه من الأمم.» و در این شعر هم كه به این مناسبت آورده از عراق به فارس الملك تعبیر شده. «1» «و لایران جعلنا عنوة- فارس الملك و فزنا بالنعم «2».»
و در همین معنی ایران است عراق در روایتی كه ابن قتیبه از اصمعی درباره قلمرو عراق از هیت تا مرز چین ذكر كرده و در آن اصفهان را صرّة العراق یعنی گنجینه عراق خوانده است «3».
و به همین معنی است در نوشته خوارزمی در مفاتیح العلوم كه گوید: «ایرانیان جیحون را مرز توران یعنی «حد الترك» مینامیدند و مردم خراسان آن را مرز ایران یعنی «حد العراق» میخواندند «4» و نیز به همین معنی است در این عبارت بلاذری در روایتی كه وی از مدائنی درباره نقل دیوان از فارسی به عربی در زمان حجاج آورده و گوید «و لم یزل دیوان خراج السّواد و سائر العراق بالفارسیّة «5» یعنی و همواره دیوان خراج سواد و جاهای دیگر ایران به فارسی بود.
همچنین به همین معنی است در روایتی كه ابن ندیم از ابو سهل پسر نوبخت نقل كرده درباره حمله اسكندر به ایران و سوزاندن آنچه از علوم و معارف در دیوانها و خزانهها در شهر استخر جمع شده بود به این عبارت: «از آن پس دانش
______________________________
(1). مسعودی درباره اینكه چگونه اقلیم منسوب به ایرج، ایرانشهر خوانده شده گوید از كلمه ایرج جیم حذف شده و به جای آن نون گذاردهاند (مروج 1/ 266) و در جای دیگر (مروج 1/ 279) نام پسر فریدون را به جای ایرج ایران نوشته و بیت «و لایران جعلنا عنوة را به عنوان مثال برای آن آورده و گوئی ایرج را معرب ایران دانسته. گوید «و ایران تسمّیه الفرس ایرج اذا عرّبوا اسمه. (كلمه عربوا در تصحیح شارل پلّا به عنوان نسخه بدل در حاشیه قرار گرفته و در متن عرفوا چاپ شده ولی صحیح عكس آن به نظر میرسد.
(2). التنبیه و الاشراف، ص 37.
(3). عیون الاخبار ج 1، ص 214. روایت اصمعی چنین است «و عمل العراق هیت الی الصّین و السّند و الهند ثم كذلك الی الری و خراسان الی الدّیلم و الجبال كلّها و اصبهان صرّة العراق».
(4). مفاتیح العلوم، ص 70. عبارت خوارزمی چنین است ... «و كانت الفرس تسمّی صاحب النّهر اعنی جیحون «مرز توران» ای حدّ التّرك. و كان اهل خراسان یسمّونه «مرز ایران» ای حدّ العراق.
(5). فتوح البلدان، ص 368.
ص: 75
در عراق (- ایران) مندرس و متلاشی گشت. «1»
و به همینمعنی است عراق در تركیب اضافی سواد العراق كه چنانكه گذشت از تعبیرهای قدیمی است كه سرزمین سورستان یا سواد در عربی به آن نام خوانده میشده و نمونههائی از آنهم ذكر گردید.
و از همینمقوله است آنچه در مراصد الاطلاع در تعریف سواد بدینعبارت آمده «السواد رستاق من رساتیق العراق و ضیاعها» «2». یعنی سواد روستائی است از روستاهای عراق (- ایران) و از دیههای آن.
از آنچه گذشت میتوان به روشنی دید كه عراق پیش از آنكه در دوران اسلامی به محدوده سواد اختصاص یابد در زبان عربی به جای ایران به كار میرفته و اعراب كه به تعبیر خودشان ایران را معمولا بلاد فارس میخواندهاند در جاهائی كه میبایستی نام ایران یا ایرانشهر ذكر شود آن را به عراق تبدیل میكردهاند، و این امر در نزد مؤلفان قدیم اسلامی چنانكه از نوشتههایشان پیداست واضح و بیتردید بوده، و اما اینكه چگونه در دوران اسلامی این نام كه همه ایران و از آن جمله سواد را هم شامل میشده چنانكه در تركیب اضافی سواد العراق دیده میشود رفتهرفته به همینبخش سواد یا سورستان قدیم اختصاص یافته شاید آن را بتوان با توجه به تحولات تاریخی این منطقه و این نام در دوران اسلامی بدینگونه توجیه نمود:
*** دگرگونیهای معنی عراق با دگرگونیهای قلمرو آن
در آغاز فتوحات اسلامی كه دو مهاجرنشین بصره و كوفه در همینسرزمین سواد به وسیله اعراب شكل گرفت اینجا، نخست همچون پایگاهی برای حمله به ایران، و سپس همچون مركزی برای حكومت بر مناطقی از آن كشور كه به وسیله هریك از این دو
______________________________
(1). الفهرست، ص 239 «فدرس عند ذلك العلم بالعراق و تمّزق»
(2). مراصد الاطلاع، ج 2، ص 750.
ص: 76
مركز به تصرف درمیآمد «1»، به كار گرفته میشد. و از آنجا كه این دو پایگاه و قلمرو حكومت آنها منحصر به سواد نبود بلكه همه سرزمینهای تصرف شده ایران را هم، هریك در بخش وابسته به خود، شامل میگردید. از اینرو نام بصره و كوفه با نام عراق یعنی ایران قرین گردید زیرا این دو شهر در خلافت عربی مركز حكومت بر ایران گردیده بودند و به همینجهت بود كه در كتب تاریخی گاهی كه از آن دو باهم سخن میرود از آن دو به عراقین تعبیر میشود. «2»
در دوران اموی كه كار خلافت و حكومت بر سرزمینهای تصرف شده سر و صورتی گرفت كشور پهناور اسلام به دو بخش عمده تقسیم گردید. یكی در غرب شامل سرزمینهای عربی و هرآنچه از متصرفات روم در آسیا و آفریقا فتح شده بود كه زیر نظر خود خلیفه كه در شام میزیست قرار داشت و دیگری در شرق شامل تمام سرزمینهائی كه در اثر غلبه بر دولت ساسانی به دست آمده بود و آن را عراق میخواندند كه قلمرو آن چنانكه از اصمعی نقل شد از هیت و عانات در حاشیه صحرای عربستان بود تا اقصی نقاط خراسان بزرگ و همه آنها در قلمرو حكومت دو كارگزاری قرار داشت كه مقرّ آنها در همین دو شهر بصره و كوفه بود، و گاه كه امارت بصره و كوفه هردو به یك تن واگذار میشد چنانكه
______________________________
(1). تمام سرزمینهای جنوبی و شرقی ایران مانند فارس و كرمان و سیستان و خراسان به وسیله كارگزاری بصره و تمام سرزمینهای غربی و مركزی ایران هم به وسیله كارگزاری كوفه تصرف شده بود و در تحت حكومت آنان قرار داشت و حتی سرزمین خوزستان كه به سبب پایداری هرمزان فرمانروای آنجا غلبه بر آن از عهده عربهای بصره به فرماندهی ابو موسی اشعری به تنهائی برنیامد و عمر سپاه كوفه را هم به فرماندهی نعمان بن مقرن به كمك آنها فرستاد و آنجا را هردو به كمك هم فتح كردند بر سر حكومت آنجا و اینكه خوزستان در قلمرو حكومت كدامیك از كارگزاریهای بصره و كوفه قرار گیرد میان آنها اختلاف پدید آمد و داوری به نزد خلیفه بردند و عمر آن را به سبب نزدیكی آنجا به بصره در قلمرو حكومت بصره قرار داد.
(2). جهشیاری، محمد بن جمیل را كه در زمان خلافت هادی خلیفه عباسی سرپرست دیوان بصره و كوفه هردو بود متصدی دیوان عراقین خوانده (الوزراء و الكتّاب ص 167) و ثابت بن موسی را كه در خلافت هارون الرشید سرپرست دیوانهای بصره و كوفه و شام شده بود متصدی دیوان عراقین و شام نوشته (الوزراء و الكتّاب، ص 177).
ص: 77
در زمان معاویه زیاد بن ابیه، و در زمان عبد الملك، حجّاج بن یوسف، این سمت را یافتند «1». آنها حاكم بر تمام قلمرو عراق یعنی ایرانشهر قدیم میشدند. و از آنجا كه اعراب غالبا پایتخت هركشوری را به نام همان كشور میخواندهاند بنابراین طبیعی بود، كه سرزمین سواد را هم كه بصره و كوفه در آن قرار داشتهاند به نام عراق بخوانند و حكومت عراق را شامل همه سرزمینهائی بگردانند كه در قلمرو ایران یا ایرانشهر بوده است.
و چون برخی از خلفای اموی خود شخصا امیر و حاكمی بر خراسان میگماشتند و آن را به اختیار عامل عراق نمیگذاشتند از اینرو خراسان به تدریج از قلمرو حكومت عراق خارج گردید، و به همینسبب وقتی خلیفهای میخواست حكومت خراسان را هم به والی خود در عراق واگذار كند نظر به این سابقه نام خراسان را هم جداگانه در فرمان او ذكر میكردند. و ظاهرا از آن زمان بوده كه عراق شامل تمام سرزمینهای ایران بهجز خراسان میگردیده.
در دوران عباسی كه مركز خلافت در بخش شرقی سرزمینهای اسلامی یعنی در ایران قرار داشت و مانند دوران اموی حكومت عام و شاملی به نام عراق نداشتند و هریك از مناطق مختلف ایران هم مانند خراسان به نامهای خاص خود همچون كرمان و فارس و خوزستان و طبرستان و گیلان و آذربایجان و مانند اینها شناخته میشدهاند به تدریج قلمرو كلمه عراق هم جمعتر گردیده تا جائی كه این كلمه تنها شامل سواد یعنی سورستان قدیم و بخش غربی و مركزی ایران، واقع بین دو استان فارس و آذربایجان «2»، كه در عربی به نام جبال خوانده میشده گردید. شاید بدینسبب كه اینجا مانند استانهای دیگر ایران دارای اسم خاص و
______________________________
(1). كسانی از كارگزاران بصره و كوفه كه عهدهدار هردو میشدند منحصر به این دو تن نبوده كه درینجا به عنوان نمونه ذكر شدند.
(2). شهری كه در حال حاضر به نام اراك خوانده میشود و مركز استان مركزی ایران است، پیش از تقسیمات كشوری جدید به نام عراق خوانده میشد. نام اصلی آن سلطانآباد بود كه برای تشخیص آن از شهرهای دیگری كه به این نام خوانده میشدهاند آن را سلطان آباد عراق میگفتند كه مقصود از آن همین عراق عجم بوده.
ص: 78
معروفی نبوده و چون به تدریج بخش جنوبی این دو منطقه یعنی سواد چهره عربی به خود گرفته بود در سدههای بعد برای تشخیص این دو منطقه كه هردو در زیر نام عراق باقی مانده بودند از یكدیگر یكی را به نام عراق عرب و دیگری را به نام عراق عجم خواندند. و این نام عراق عجم در كتابهای جغرافیائی ایران تا تقسیمات جدید كشوری در عصر حاضر همچنان باقی ماند «1».
نكتهای كه در اینجا باید یادآوری شود این است كه در قرنهای نخستین اسلامی اگر در جائی عراقین به كار رفته مراد از آن بصره و كوفه است؛ زیرا هر یك از این دو شهر مركز حكومت بر قسمتی از قلمرو شرقی حكومت خلفا یعنی ایرانشهر یا به تعبیر اعراب عراق بوده و برای هریك عامل جداگانهای تعیین میشده و هرگاه دو مركز به یك عامل واگذار میگردیده او را عامل خراج عراقین میگفتند و از همینقبیل است دو موردی كه در كتاب الوزراء و الكتّاب آمده و بدان اشاره شد یكی در بیان اینكه هادی خلیفه عباسی محمد بن جمیل را متصدی دیوان خراج عراقین ساخت و دیگری در این خبر كه هارون الرشید ثابت بن موسی را متصدی دیوان خراج عراقین و شام كرد كه در هردو مورد مراد از عراقین بصره و كوفه است نه عراق عرب و عراق عجم زیرا در این دوره هنوز منطقه جبال به نام عراق عجم خوانده نشده بود. ولی آنچه در القاب عصر اخیر در ایران و عراق به كار میرفته از قبیل امیر العراقین یا شیخ العراقین و سید العراقین و مانند اینها مراد از عراقین همین دو عراق یعنی عراق عجم و عراق عرب بوده است و به همین معنی تواند بود عبارت قزوینی در آثار البلاد در ذكر مناطق اقلیم سوم از شرق به غرب «... ثم كابل و كرمان و سجستان و فارس و الاهواز و العراقین و الشام و مصر» «2».
***______________________________
(1). «فارس از جنوب محدود به خلیج فارس ... و از جانب شمال به عراق عجم امروزه» (جغرافیای مفصل كیهان، ج 2، ص 12). «آذربایجان ... حدودش با ولایت عراق عجم و موغان و گرجستان و ارمن و كردستان پیوسته است.» (جغرافیای مفصل كیهان ج 2، ص 150 به نقل از نزهة القلوب، ص 75).
(2). آثار البلاد، ص 137.
ص: 79
آشفتگیهائی كه از بیتوجهی به این دگرگونیها برخاسته
پوشیده ماندن سابقه تاریخی و جغرافیائی نام عراق و ناآگاهی برخی از مؤلفان و ارباب لغت دورههای بعد به تحولی كه در نتیجه تغییر قلمرو این نام در دورههای مختلف تاریخی در مفهوم و محدوده آن حاصل شده و باور قطعی این مؤلفان به اینكه عراق از قدیم و همیشه نام همین منطقهای بوده كه امروز هم هست و لا غیر، سخن ایشان را در توجیه برخی پدیدهها یا روایات قدیم كه با این باور ناسازگار مینماید دچار آشفتگیهائی ساخته كه درخور تأمل است. این آشفتگی را، هم در توجیه كاربرد جغرافیائی این كلمه، و هم در بیان اصل و ریشه و معنی آن، میتوان یافت. مثلا یاقوت در ذیل كلمه جبال گوید: «ایرانیان در این زمان اینجا را عراق میخوانند و من نمیدانم این به چه علت است زیرا عراق سرزمینی است معروف و به كار بردن نام عراق برای این منطقه جبال غلط است و این اصطلاح تازهای است و در قدیم شناخته نبوده «1».»
جبال نامی است كه اعراب همین منطقه عراق عجم را به این نام و گاهی هم به نام «بلاد الجبل» خواندهاند و ظاهرا ترجمه عربی نام فارسی آن است كه كوهستان خوانده میشده است. ابو الفداء وصف این منطقه را زیر عنوان «بلاد الجبل و هی عراق العجم» «2» آورده است.
یاقوت در قرن هفتم هجری میزیسته و در زمان او هرچند نام عراق در عربی به همان سرزمین سواد اختصاص یافته بود و از عراق جز آن فهمیده نمیشد ولی این نام در زبان فارسی و نزد مؤلفان عربینویس آشنا به زبان فارسی هنوز به این قسمت از سرزمین ایران هم اطلاق میگردید و این هم چنانكه ذكر شد بنابر سابقه
______________________________
(1). معجم البلدان، ج 2 ص 15 «جبال نام سرزمینی است كه در اصطلاح ایرانیان به عراق معروف است و آن مابین اصفهان و زنجان و قزوین و همدان و دینور و كرمانشاه و ری و آنچه میانه اینها است از شهرها و استانهای بزرگ». یاقوت پس از نام بردن از شهرهای جبال گوید: «و تسمیة العجم له بالعراق غلط لا اعرف سببه و هو اصطلاح محدث لا یعرف فی القدیم.»
(2). ابو الفداء، ص 408.
ص: 80
تاریخی و به دنبال همان استعمال قدیم بوده نه یك استعمال جدید. چنین مینماید كه آنچه هم در نوشته لوسترانج دائر بر این كه اقلیم جبال در هنگام پادشاهی سلجوقیان به غلط عراق عجم خوانده شده «1» بازتابی از این نوشته یاقوت باشد كه وی آن را هم نقل كرده است.
لوسترانج در بیان علت این نامگذاری غلط چنین احتمال داده كه سلجوقیان كه در نیمه دوم قرن پنجم هجری در بخش غربی ایران فرمان میراندند و پایتخت خود را همدان قرار داده و نفوذ خود را به بین النهرین هم كه مقر خلافت عباسی بود گسترده بودند از خلیفه لقب سلطان العراقین گرفتند و چون اسم عراق عجم با این لقب منطبق میگردید به زودی اقلیم جبال به عراق عجم تغییر نام داد «2».
پذیرفتن بیچون و چرای این گفته لوسترانج كمی دشوار مینماید، زیرا اگر نام عراق برای این بخش غربی ایران كه به عراق عجم خوانده میشده پیش از این تاریخ، چنانكه یاقوت پنداشته، زمینهای نداشته و نامی بیگانه بوده این كار خلاف عقل و منطق مینموده كه خلیفهای برای اینكه لقبی با عنوان سلطان العراقین به كسی بدهد نام آنجا را به عراق عجم تبدیل كند تا با عراق عرب دو جای جدا از هم را تشكیل دهند و با آن لقب منطبق گردد. با توجه به اینكه اگر این كار با فرمان خلیفه صورت گرفته بود از آنجا كه كاری مهم و دیوانی بوده كه در تقسیمات كشوری و شاید هم در ابواب جمعی مالیاتی اثر فراوان داشته میبایستی در دیوانهای مختلف ثبت و ضبط گردد و حدود و مساحت و قلمرو آن با دقت معلوم گردد؛ كارهائی كه هیچیك از آنها انجام نیافته و در جائی هم منعكس نشده و این میرساند كه در واقع تغییر نامی به وسیله خلیفه صورت نگرفته و این بخش از ایران پیش از این تاریخ دارای چنین زمینهای برای چنین نامی بوده است.
***______________________________
(1). بلدان الخلافه الشرقیه، ص 220.
(2). همان كتاب، ص 221.
ص: 81
آشفتگی در تعیین حدود عراق در معجم البلدان و مراصد الاطلاع
همین آشفتگی ناشی از پوشیده ماندن تحول تاریخی كلمه عراق را در همین كتاب معجم البلدان یاقوت هم ذیل كلمه العراق و حدود آن میتوان یافت. در اینجا یاقوت گوید درباره حدّ عراق اختلاف هست بعضی گفتهاند عراق همان سواد است كه حدود آن را در محلش بیان كردیم، و بنظر من هم همین صحیح است. و بعضی دیگر، چنانكه مدائنی گفته، عقیده دیگری دارند و میگویند حد عراق حفر ابو موسی از سرزمین نجد است و پایینتر از آن را عراق گویند، و گروهی گفتهاند عراق طور و جزیره و عبر است.
و طور سرزمین واقع بین ساتیدما تا دجله و فرات است. ابن عیّاش گفته كه بحرین از سرزمین عراق است. و مدائنی هم گفته قلمرو عراق از هیت است تا چین و سند و هند و خراسان و سیستان و طبرستان تا دیلم و جبال و گفته است كه اصفهان سنة «1» العراق است. یاقوت پس از نقل همه این گفتهها گوید اینها را از اینرو گفتهاند كه اینها جاهائی بودهاند كه در زمان بنی امیه در قلمرو والی عراق قرار داشتهاند نه اینكه اینها از عراق باشند. و عراق همانطور كه قبلا گفتیم فقط بابل است و بس «2». و ذیل كلمه بابل هم گفته «بابل نام ناحیهای است كه كوفه و حله از آن ناحیهاند. برخی گفتهاند بابل عراق است و بعضی گفتهاند بابل دنباوند است و ابو الحسن گفته بابل كوفه است. «3»
*** نظیر همین آشفتگیها را درباره عراق در مراصد الاطلاع كه پس از معجم البلدان تألیف شده میتوان دید. در آن كتاب در یكجا كه قبلا هم بدان اشاره شد سواد را روستائی از روستاها و دهستانهای عراق شمرده «4» و در همانجا
______________________________
(1). این كلمه كه در معجم البلدان سنة العراق است «یعنی چهره و صورت عراق و كنایه از بهترین جای آن است» در همین عبارت مدائنی كه ابن رسته آن را نقل كرده «صرّة العراق» آمده یعنی گنجینه عراق.
(2). معجم البلدان، ج 3، ص 630.
(3). معجم البلدان، ج 1، ص 447.
(4). عبارت مراصد الاطلاع در اینباره چنین است «السواد رستاق من رساتیق العراق و ضیاعها».
ص: 82
هم طول سواد را به نقل از ابو عبیده یك صد و شصت فرسخ و طول عراق را به نقل از هموسی و پنج فرسخ و به تعبیر خودش 45 فرسخ كمتر از سواد نوشته «1» و در جای دیگر از همین كتاب در تعریف حدود عراق برای عراق هم همان حدودی را ذكر كرده كه برای سواد در اینجا آورده نه كمتر از آن یعنی حد شمالی عراق را هم همان حدیثة الموصل ذكر كرده نه علت كه به حساب او 45 فرسخ پایینتر از حدیثة الموصل است.
و به عبارت دیگر صاحب مراصد الاطلاع در یك جا عراق را خیلی بزرگتر از سواد دانسته تا آن حد كه سواد را رستاقی از رستاقهای آن شمرده و در جای دیگری عراق را به اندازه سی و پنج یا چهل و پنج فرسخ در شصت فرسخ كوچكتر از سواد نوشته و در جائی دیگر عراق و سواد را به یك اندازه و دارای یك عرض و طول دانسته، و پیداست كه این تناقضهای آشكار همه ناشی از خلط و التباس در مفهوم و محدوده عراق در دورههای مختلف و پوشیده ماندن تحولات تاریخی آن بوده است.
*** آشفتگی در بیان معنی عراق و تحولات تاریخی آن
این تردید و آشفتگی را كه در موضع جغرافیائی عراق دیده میشود در بیان معنی لغوی و اصل و تبار آنهم در مؤلفات عربی دورههای بعد همچنان و شاید هم بیشتر میتوان دید.
و آنچه در این مورد درخور توجه مینماید این است كه هرچند بر فاصله این مؤلفات از دوران آن تحولات تاریخی و جغرافیائی افزوده شده و مراحل بیشتری بر آن گذشته این آشفتگی هم در آنها بیشتر و پرده ابهام بر آنها گستردهتر شده و اگر این مراحل در آنها پیگیری شود به چنین صورتی خلاصه میگردد:
در نخستین مؤلفات جغرافیائی و تاریخی عربی در جائی كه سخن از دوران
______________________________
(1). مراصد الاطلاع، ج 2، ص 447.
ص: 83
قدیمتر میرود یعنی دورانی كه هنوز عراق در محدوده سواد محصور نشده بوده، چنانكه گذشت عراق به جای ایران و به عنوان تلفظ عربی همین كلمه یعنی معرّب آن به كار میرفته. این را در مثالهائی كه از كتابهای ابن خردادبه و قدامه و ابن رسته و ابو حنیفه دینوری و طبری و خوارزمی نقل شد با تصریح برخی از آنها كه عراق معرّب ایران است دیدیم. همین مطلب را در آنچه از برخی لغتشناسان قدیم عربی كه از ائمه لغت عرب به شمارند مانند اصمعی «1» و ازهری «2» و جوهری «3» روایت شده «4» نیز میتوان دید و در لغتنامه فارسی اسدی طوسی هم كه به نام «لغة الفرس» شناخته میشود آن را بدین عبارت میتوان یافت: «ایران نام عراق است و عراق از ایران معرّب است و این شعر هم در همین زمینه نقل شده:
«عراق ایران است این امیر ایران است. گشاده گردد ایران امیر ایران را «5».»
در اینجا بیمورد نیست كه این توضیح هم اضافه شود كه چون ایران را در قدیم ایرانشهر میگفتهاند و برخی از مؤلفان قدیم هم به جای ایرانشهر در عربی عراق را گذاردهاند چنانكه در «دل ایرانشهر» و قلب العراق، گذشت از اینرو برخی از ارباب لغت گمان بردهاند كه عراق معرب ایرانشهر یعنی مجموع این دو كلمه است و بدینسبب این تعریب را بعید شمردهاند. جوالیقی كه در كتاب «المعرّب» قول اصمعی را در اینباره با این عبارت نقل كرده «عراق ایرانشهر خوانده میشد و اعراب آن را به شكل عربی درآورده و عراق گفتند «6» در پایان
______________________________
(1). اصمعی از دانشمندان پرآوازه لغت و نحو عربی در قرن دوم و اوائل قرن سوم هجری است كه روایات او مورد اعتماد و استناد ارباب لغت است.
(2). ازهری صاحب كتاب معتبر (التهذیب فی اللغة» از دانشمندان معروف لغت عربی در قرن چهارم هجری است.
(3). جوهری صاحب كتاب «تاج اللّغة و صحاح العربیّة) كه به اختصار «صحاح» خوانده میشود نیز از دانشمندان و لغتشناسان قرن چهارم هجری است.
(4). در معجم البلدان زیر نام عراق، و در لسان العرب در عرق.
(5). لغت فرس، 376 ص 474
(6). عین عبارتی كه از اصمعی نقل شده چنین است «و كانت» العراق «تسمّی ایرانشهر فعرّ بتها العرب و قالوا العراق)
ص: 84
آن گفته است و این لفظ- یعنی ایرانشهر- از لفظ عراق دور است «1». و یاقوت هم كه همین روایت را از اصمعی نقل كرده در تعلیق بر آن نوشته است: «اینگونه تعریب دور از اصل است هرچند اعراب در تعریب (كلمات خارجی) تا این حد هم پیش رفتهاند.» «2»
به نظر نمیرسد آنها كه عراق را برابر ایرانشهر گذاردهاند آن را معرب مجموع این دو كلمه میدانستهاند. همین اصمعی در روایتی كه حمزه اصفهانی از او نقل كرده و یاقوت هم آن را در جای دیگر از كتاب خود آورده «3» این تعریب را واضحتر بیان كرده و گفته است: «ایرانیان سرزمین عراق را دل ایرانشهر مینامیدند و اعراب لفظ میانی آن یعنی ایران را معرب ساختند و عراق گفتند». و دیدیم كه قدامه و ابن رسته هم به این امر كه عراق معرب ایران است نه مجموع ایرانشهر تصریح كردهاند.
*** ولی در دورههای بعد چنین نیست. در مؤلفات این دورهها در بیان معنی این كلمه و اصل و تبار آن شك و تردید فراوان حاكم است، زیرا سعی میشود برای كلمه عراق متناسب با وضع جغرافیائی یا طبیعی همین منطقه سواد كه آن را تنها مصداق همین لفظ میشناختند معنا و اصلی بیابند، چه آنها كه این كلمه را فارسی تبار میدانستند و چه آن دسته از لغتنویسان و راویان لغت عربی كه میكوشیدند برای آن معنائی از ریشه عربی عرق درآورند. و آنچه در این میان درخور تأمل مینماید، همانگونه كه پیش از این هم بدان اشاره شد، این است كه در غالب مؤلفات این دورهها هرچه زمان پیشتر میآید و از دوران تحولات
______________________________
(1). جوالیقی، المعرّب، ص 231.
(2). معجم البلدان، ج 3، ص 629- در كلمه عراق «و قال الأصمعیّ هو معرّب عن ایرانشهر و فیه بعد عن لفظه و ان كانت العرب قد تغلغل فی التّعریب بما هو مثل ذالك.
(3). معجم البلدان، ج 1 ص 417- در كلمه ایرانشهر «قال الاصمعی فیما حكاه عنه حمزة» كانت ارض العراق تسمّی دل ایرانشهر. ای قلب بلدان مملكة الفرس، فعرّبت العرب منها اللّفظة الوسطی یعنی ایران فقالت «العراق».
ص: 85
قدیم دورتر میشود توجه به آن تحولات كمتر و پیوندهای این كلمه با اصول قدیم آن پوشیدهتر و اشتقاقهای عربی آن گستردهتر میگردد تا جائیكه در برخی از این كتابها معانی عراق به همان اشتقاقهای عربی منحصر گشته و به روایات دیگر در این زمینه حتی اشارهای هم نشده است.
البته این نكته را هم نباید در این مورد ناگفته گذاشت كه در میان مؤلفات این دورهها در آنها كه بر مآخذ لغوی و جغرافیایی قدیمتر اعتماد بیشتری داشتهاند؛ مانند لسان العرب در لغت «1» و معجم البلدان در جغرافیا «2» نشانههائی از دوران قدیم و عقاید علمای سلف را میتوان دید ولی در نوشته مؤلفانی كه در این مورد به آن مآخذ قدیم رجوعی نداشته یا اگر داشتهاند از آن روایات قدیم بیتوجه گذشتهاند مانند تاریخ بغداد، جز همان اشتقاقهای عربی این كلمه را نمیتوان یافت.
اینك برای اینكه نمونهای هم از این آشفتگیها و بازتاب آنها در كتب اهل لغت و روایات مختلف و گاه متضادی كه درباره معنی و اصل و تبار كلمه عراق در آنها آمده است در دست باشد مطالب زیر هم از آنها ترجمه و در اینجا نقل میشود:
*** نمونههائی از این آشفتگیها
از لسان العرب: «عراق» بخشی از كشور ایران و مذكر است. بدین نام خوانده شده زیرا كه در ساحل دجله است. و بعضی گفتهاند آنجا را به
______________________________
(1). لسان العرب، كتاب معروف و مفصل لغت عربی هرچند در قرن هفتم هجری تالیف شده ولی مطالب آن چنانكه مولف آن ابن منظور در مقدمه آن نوشته از این كتابها گرفته شده:
1- تهذیب اللغه ابو منصور ازهری.
2- المحكم ابن سیده اندلسی.
3- الصحاح، ابو نصر جوهری.
4- حاشیه صحاح از ابن برّی.
5- النهایه از ابن اثیر.
و همه اینها از مولفات معتبر قرنهای پیش بودهاند.
(2). یاقوت در مقدمه كتاب خود این مراجع را به تفصیل ذكر كرده (معجم البلدان ج 1، ص 7 به بعد)
ص: 86
علّت نزدیكی به دریا عراق خواندهاند، چون اهل حجاز جائی را كه نزدیك دریا باشد عراق مینامند. و بعضی گفتهاند آنجا را عراق نامیدهاند زیرا آنجا سرزمین عرب را محدود میسازد. و بعضی گفتهاند آنجا را از اینرو عراق نامیدهاند كه در آنجا ریشه درختان و نخلها درهم تنیده و به هم پیوسته است گوئی كه آن را جمع عرق شمردهاند. و نیز گفتهاند این نام را ایرانیان به آن داده و آنجا را ایرانشهر خواندهاند كه معنی آن جای پردرخت و نخل است و اعراب این نام را معرّب ساخته و عراق گفتهاند. ازهری از قول ابو الهیثم نقل كرده كه به گمان اصمعی نام عراق یك نام غیر عربی و معرّب است این نام ایرانشهر است كه اعراب آن را معرّب ساخته و عراق گفتهاند و ایرانشهر جایگاه پادشاهان است ...
جوهری گفته است عراق نام سرزمینی است هم مذكر شمرده شده و هم مونث. و این كلمه فارسی معرّب است. ابن برّی گفته است كه گاهی عراق به معنی محوطه خانه هم آمده، و بعضی گفتهاند كه آن را از لحاظ مشابهت با «عراق المزاده» عراق گفتهاند. «عراق المزاده» تكه چرمی است كه آن را در انتهای مشك بین دو قسمت مجزای آن برای پیوستن آنها به یكدیگر دوزند، زیرا عراق هم بین دریا و مزارع و دهات قرار گرفته. و گفتهاند عراق ساحل رود یا دریاكنار است و به سرزمین عراق هم عراق گفتهاند كه عراق معرّب است و اصل آن ایراق است، اعراب آن را معرّب ساخته و گفتهاند عراق «1».
از معجم البلدان: «و اما عراق معروف نام سرزمینی است، و عراقان كوفه و بصرهاند. نام آن از عراق القربه گرفته شده و آن درز یا تكمهای است در پائین مشك، از آنرو كه آنهم در پایین سرزمین عرب واقع شده. این اشتقاق را ابو القاسم الزجاجی از ابن العربی نقل كرده، و گفته كه اینجا را از آنرو عراق نامیدند كه از نجد پایینتر و به دریا نزدیكتر است. و دیگری گفته كه عراق در كلام عرب به معنی پرنده است، و عراق جمع عرقه است و عرقه هم گونهای پرنده است. و نیز گفتهاند كه عراق جمع عرق است.
______________________________
(1). لسان العرب، در كلمه عرق
ص: 87
قطرب گفته كه عراق را از آنرو عراق گفتهاند كه نزدیك دریا است و در آن هم سرزمینهای بایر و ناكاشته هست و هم زمینهای پردرخت. و خلیل گفته كه عراق ساحل دریا است و عراق را از آنرو عراق گفتهاند چون در ساحل دجله و فرات است و آنها هم در حالت مد تا دریا كشیده میشوند. و نیز گفته كه آن را به عراق القربه هم مانند كردهاند. و اصمعی گفته كه معرّب ایرانشهر است. در این قول دوری از لفظ است. هرچند اعراب در تعریب كلمات تا این حد هم پیش رفتهاند. بعضی گفتهاند عراق از عراق الشجر یعنی ریشههای درخت گرفته شده و عراق از رویشگاههای درخت است و گویا آن را جمع عرق (به معنی ریشه) گرفتهاند. از ابو عمر روایت شده كه عراق را از آنرو عراق گفتهاند كه نزدیك دریا است و اهل حجاز هرجا را كه نزدیك دریا باشد عراق نامند. و حمزه گفته ساحل را به فارسی ایراه میگویند و به همینسبب كوره اردشیر خرّه از سرزمین فارس را ایراهستان «1» گفتهاند چون نزدیك دریا است. پس اعراب لفظ ایراه را با پیوستن قافی به آن به شكل ایراق معرب ساختند. حمزه در كتاب الموازنه گفته «و
______________________________
(1). نام ایراهستان در فارسنامه ابن بلخی در دو جا برده شده: یكی در ذكر قلعههای فارس است به این عبارت «قلاع ایراهستان بیش از آن است كه بر توان شمردن، كی به هردیهی حصاری است. اگر بر سنگ و اگر بر تلّ و اگر بر زمین و همه گرم سیر لغایت.» (فارسنامه چاپ سید جلال تهرانی ص 130) و دیگر در بیان این مطلب كه مردم فارس را خواری سازد یا نكوئی به این عبارت «و گفتهاند كی اگر دستار شبانكاره به سیاست برداری و باز بوی دهی منت بیشتر از آن دارد كی بر وی خندان دستاری دیگر بدو دهی. پندارد از ترس میدهی، و بعضی از رعایای آنجا كه ایراهستان و قهستانهااند ایشان را همان اولیتركی به سیاست دارند.» (همان كتاب، ص 138) ایراهستان در كارنامه اردشیر بابكان هم آمده، در آنجا در داستان جنگ اردشیر با هفتانبخت (كرم خدای) آمده كه: «هفتانبخت را هفت پسر بود كه هریكی را با هزار مرد به شهری گمارده بود و در آن هنگام یكی از پسران او كه به ایراهستان بود (مقصود از ایراهستان در اینجا بندرهای كرمان و فارس و كنارههای گرمسیر دریاست كه از مشرق كرمان تا مغرب فارس كشیده میشود) با سپاهی انبوه از تاژیكان (تازیان) و میژنیكان (چنانكه استاد ماركوارت نوشته مقصود از «میژن» عمان است چنانكه یاقوت و مسعودی و دیگران هم نوشتهاند كه (مزون) نام عمان بوده است. از دریا گذشته به كرمان آمد و با اردشیر به جنگ ایستاد.» (كارنامك اردشیر بابكان، نوشته احمد كسروی، تهران 1342 ه. ش. ص 35- 36).
ص: 88
واسطه مملكت ایرانیان عراق است و عراق تعریب ایراف به فا است و معنی آن محل فرورفتن و فروافتادن آب است. و این نامگذاری به این مناسبت است كه دجله و فرات و تامرّا از نواحی ازمنستان سرچشمه گرفته و به سرزمین عراق میریزند و در آنجا استقرار مییابند و آنجا را آبیاری میكنند. و بعضی هم گفتهاند كه عراق را به این نام خواندهاند به علت هموار بودن زمینش چه آنجا از كوه و دره خالی است و عراق در كلام عرب به معنی زمین هموار است «1».»
اینها روایاتی است كه یاقوت ذیل كلمه عراق درباره معنی و اصل و تبار این كلمه نقل كرده و چنانكه پیش از این در گفتار «ایرانشهر» گذشت یاقوت در معجم البلدان ذیل كلمه ایرانشهر هم روایتی از حمزه اصفهانی نقل كرده كه عراق معرب ایران است.
*** نگاهی به كتاب تاریخ بغداد
اما در تاریخ بغداد نوشته خطیب بغدادی در قرن پنجم هجری با آنكه زمان تالیف آن به مراتب نزدیكتر از زمان تألیف معجم البلدان به دوران دگرگونیهای لفظی و جغرافیائی عراق است. و قاعدة میبایستی آن دگرگونیها در آن انعكاس بیشتری داشته باشد، ولی چنان نیست.
زیرا در آن كتاب تنها همان روایاتی كه دال بر اشتقاق عربی عراق است نقل شده و به معرّب بودن این كلمه و اصل فارسی آن، به صورتی كه در كتب دیگر آمده و پیش از این گذشت، اشارهای نشده است. در این كتاب روایتی از ابن اعرابی همانكه یاقوت نقل كرده، و روایتی از غیر او نقل شده كه عراق جمع عرقه است و آنهم نوعی پرنده است كه آن را هم یاقوت نقل كرده، و روایتی هم از ابراهیم بن اسحاق عربی آمده است كه عراق را از آنرو عراق میگفتهاند زیرا هرزمین همواری كه در كناره نهر یا دریائی باشد عراق خوانده میشود «2». و در این كتاب نه از روایات اصمعی و ازهری و جوهری و نه از روایات دیگری كه در كتب
______________________________
(1). معجم البلدان ج 3/ ص 628- 630
(2). تاریخ بغداد، ص 24.
ص: 89
قدما دائر بر معرّب بودن این كلمه و اصل و تبار آن آمده ذكری نرفته است.
عراق در نوشتههای محققان معاصر
در دوران معاصر هم از آنجا كه محققانی كه در تاریخ و جغرافیای این منطقه تحقیق و تتبعی كردهاند در بیان معنی عراق و در جستجوی اصل آن همین منطقه عراق امروز را در نظر داشته و سعی كردهاند كه معنی و اصلی متناسب با این سرزمین برای آن پیشنهاد نمایند از این رو در نوشتههای ایشان هم، البته به نسبتی خیلی كمتر، همین سایه ابهام و شك و تردید را میتوان یافت.
لوسترانج در اینباره چنین نوشته است: «معنی عراق خور یا ساحل است، و اما اینكه در زمانهای قدیم استعمال این نام به چه صورت بوده امری است كه آن را شك و تردید فراگرفته، شاید این كلمه نموداری از نامی قدیمیتر باشد كه امروز ناشناخته است، یا اینكه در اصل مراد از این كلمه چیز دیگری غیر از این معنی بوده است. تا زیان زمینهای هموار رسوبی (بخش جنوبی عراق كنونی) را ارض السواد میخواندند و مدلول كلمه السواد به تدریج گسترش یافت تا جائی كه سواد و عراق غالبا دو لفظ مترادف شدند و مراد از آن تمام اقلیم بابل گردید. «1»
هرتسفلد باستانشناس معروف را هم در اینباره نظری است كه بدینگونه خلاصه میشود: «عراق معرّب ایراگ فارسی است. و ایراگ به معنی سرزمین پست یا جنوبی است. و در دوره ساسانی قسمت جنوبی عراق را از حد واسط تا خلیج فارس به نام ایراگ میخواندهاند.» به عقیده وی اینكه در مفاتیح العلوم خوارزمی و تاریخ حمزه اصفهانی نوشته شده كه عراق معرب ایران است اشتباه است و در گفته آن دو به جای كلمه ایران باید كلمه ایراگ گذاشته شود، و علت اینكه آنان عراق را معرب ایران نوشتهاند این بوده است كه آن دو معنی ایراگ را نمیدانستهاند. و با كلمه ایران آشنائی داشتهاند از اینرو كلمه «ایراگ» را به ایران تبدیل كردهاند و در تبدیل ایراگ به عراق همزه به عین تبدیل شده و تبدیل
______________________________
(1). بلدان الخلافة الشرقیة، ص 41.
ص: 90
همزه به عین هم در عربی امری شایع است». وی همچنین معتقد است كه آنچه در نصّ اوستائی با كلمه ایرانستان آمده كه نام كورهای (- استانی) بوده بین فیروزآباد و خلیج فارس به جای ایرانستان باید «ایراگستان» خوانده شود و ایراگستان همان عراق است. «1»
______________________________
(1). از مقاله هرتسفلد در مجله لغة العرب 4/ 441- 443 كه در ذیل صفحه 41 بلدان الخلافه الشرقیة نقل شده است.
ص: 91
گفتار پنجم نخستین آشنائی اعراب مسلمان با نظام دیوانی ایران و پیآمدهای آن
توضیحی لازم برای رویدادی مهم* قرار خلیفه با قبیله بجیله* انصراف از تقسیم اراضی و اثر نظام آبیاری در آن* نمونهای از زد وخورد بر سر تقسیم آبها.
در مقدمه جلد اول این كتاب اجمالا به این مطلب اشاره شده بود كه هنگامی كه اعراب مسلمان بر مدائن پایتخت دولت ساسانی دست یافتند و بر همه عراق كه در آن هنگام استان مركزی ایران بود مسلط شدند و دیوان خراج و مجموعه نظام مالی ایران را در اختیار گرفتند خود را با سازمانی منظم و تا حدی پیچیده روبرو یافتند كه تصرف در آن را نه در حد توانائی خویش دیدند و نه به مصلحت خود یافتند و به همینسبب و به حكم ضرورت در نظام موجود تصرفی نكردند و به جای آن سنت خویش را كه تقسیم اراضی مفتوحه بود تغییر دادند و برای خراج
ص: 92
آنجا هم عمر همان نهادهائی را پذیرفت كه خسرو انوشروان نهاده بود. «1»
*** توضیحی لازم برای رویدادهای مهم
آنچه در آنجا آمد اشارهای مختصر به رویدادی مفصل و بسیار مهم بود كه هرچند در تاریخها، در ذكر وقایع آن دوران، یا خیلی به اجمال از آن گذشته و یا اصلا به آن اشاره نكردهاند و به همینسبب هم هالهای از ابهام آن را فراگرفته كه خود بر بسیاری از مسایل تاریخی آن دوران هم پردهای از ابهام افكنده است. ولی از آنجا كه رفع ابهام از این رویداد یكی از گامهای ضروری است كه میبایستی برای روشن شدن تاریخ آن دوران برداشته شود به خصوص كه آنچه در كتاب حاضر درباره تقسیمات دیوانی و كشوری دل ایرانشهر خواهد آمد نموداری است از همان نظام دیوانی ساسانی كه پس از آن دوران هم در همین تقسیمات همچنان باقی و برقرار مانده بود. از اینرو در اینجا سعی میشود تا درباره آنچه در آنجا به اجمال گذشت توضیح بیشتری داده شود.
در همان جلد اول این هم به اجمال گذشت كه پس از شكست حمله ابو عبید ثقفی به ایران عمر تا یك سال سخنی از ایران به میان نیاورد ولی همینكه شنید سرداران ایرانی دست از نفاق كشیده و اوضاع ایران رو به سامان نهاده و برخی از قبایل عربی هم كه به مناطق مرزی ایران رخنه كرده بودند از آنجا رانده شده و به داخله صحرا بازگشتهاند بر آن شد تا پیش از آنكه آشفتگی ایران برطرف شود حمله دیگری را به عراق ترتیب دهد «2» و در اثر این تصمیم، عمر به تشویق قبایل عرب برای شركت در چنین حملهای پرداخت، و طبیعی بود كه برای تشویق آنها كه تازه دوران ردّه را پشت سر گذارده بودند به چیزهائی متوسل شود كه برانگیزنده آنها باشد.
از اینرو هنگامی كه گروهی از قبیله ازد نزد او آمدند تا آنها را به جبهه شام
______________________________
(1). تاریخ و فرهنگ ایران ... ج 1 ص 8- 9.
(2). تاریخ و فرهنگ ایران ... ج 1 ص 406.
ص: 93
بفرستد (چون آنجا را آسانتر مییافتند) خلیفه آنها را به هوای ثروت خاندان كسری یا به تعبیر خود او (غناء آل كسری) به جنگ با ایرانیان برانگیخت «1» و هنگامی هم كه قبیله بنی كنانه و گروهی دیگر از قبیله ازد برای اعزام به شام نزد او آمدند به آنها گفت ... به عراق بروید و به جهاد مردمی بشتابید كه از انواع رفاه زندگی برخوردارند شاید خداوند سهم شما را هم از آن زندگی میراث شما گرداند و شما هم مانند آنها كه زندگی كردهاند زندگی كنید. «2»
قرار خلیفه با قبیله بجیلة
وقتی خلیفه همین پیشنهاد را به جریر بن عبد الله و قبیلهاش بجیله كه قبیلهای پرجمعیت بود كرد و آنها برای پذیرفتن پیشنهاد او از غنائم سهمی بیشتر از حق خودشان كه اسلام مقرر داشته بود طلب كردند عمر آن سهم اضافه را هم پذیرفت. «3» به گفته بلاذری، سهم اضافهای كه آن قبیله افزون بر سهم خود خواسته بودند یك چهارم از تمام غنائمی بود كه در آن جنگ به دست میآمد. و به گفته طبری یك چهارم از خمسی بود كه سهم بیت المال میگردید. «4» و به گفته مسعودی یك چهارم از آنچه بود كه از سرزمین سواد فتح میكردند. «5»
عمر برای آنكه چنان حملهای را ترتیب دهد نهتنها چنان تبعیضی را بین جنگجویان روا داشت بلكه بالاتر از آن از كمّلین اهل ردّه هم، كه ابو بكر پس از درگیریهای فراوان با آنها سرانجام آنها را زبون ساخته و از جامعه مسلمانان بركنار داشته و شركت آنها را هم در غزوات مسلمین منع كرده بود، برای این حمله یاری گرفت تا آنجا كه در جنگ قادسیّه چهرههائی همچون قیس بن مكشوح و عمر بن معدی كرب كه شرح اسلامستیزی آنها در یمن در جلد اول این كتاب گذشت «6» و طلیحة بن خویلد الاسدی و مانندهای اینها را در صف سران و سرداران این جنگ میتوان دید.
______________________________
(1). فتوح البلدان ص 310.
(2). طبری 1/ 8- 2187.
(3). فتوح البلدان ص 310.
(4). طبری ص 1/ 2183 و 1/ 2186.
(5). مروج الذهب 3/ 53.
(6). تاریخ و فرهنگ ایران ... ج 1 ص 438 به بعد
ص: 94
ناگفته پیداست كه از چنین مردمی با چنین انگیزهها و چنین قول و قرارهای قبلی انتظاری جز این نمیرفته كه چون بر سرزمین سواد غلبه یابند درصدد تقسیم اراضی حاصلخیز آنجا بین خود برآیند چنانكه سنّت معمول آنها بود. از نخستین خبرهائی هم كه در این مورد نقل شده چنین برمیآید كه خلیفه عمر هم در آغاز جز این نمیاندیشیده، چون به دستور او حساب كرده بودند كه در صورت تقسیم اراضی آنجا به هررزمندهای آن مقدار از زمینهای كشاورزی میرسیده كه محل كشت سه برزگر میبوده «1» و حتی قبیله بجیله هم كه به سبب قول و قرار خاصی كه با خلیفه داشته و خود را دارای حقی خاص میپنداشتهاند پیش از آنكه درباره تقسیم اراضی آنجا از سوی خلیفه دستوری صادر شود خود بر مقداری از اراضی آنجا كه حق خود میپنداشتهاند دست انداخته و آن را تصرف كرده بودند. بلاذری نوشته قبیله بجیله ربع جنگجویان قادسیه بودند و عمر هم برای آنها ربع سواد را قرار داده بود «2».
انصراف از تقسیم اراضی و اثر نظام آبیاری آنجا در این امر
بیآنكه بتوان بر پایه این روایات درباره مقدار اراضی تصرف شده سخنی گفت، از مجموع خبرهائی كه در این مورد نقل شده این را میتوان مسلم شمرد كه هنگامی كه خلیفه با آشنائی بیشتر با وضع محل و مشورت با صحابه پیغمبر كه امر تقسیم را به صلاح ندانستند «3» از این فكر منصرف شد در نامهای به سعد بن ابی وقاص فاتح قادسیه نوشت كه غنائم منقول را طبق معمول بین رزمندگان تقسیم كند ولی زمینها و نهرها را همچنان در دست كشاورزان باقی بگذارد و از تقسیم آنها چشم بپوشد. به گفته بلاذری آن كس كه عمر را از این كار بازداشت امام علی بن ابی طالب بود كه به او فرمود این مردم را به همینگونه كه هستند واگذار تا مایهای برای مسلمانان گردند «4».
______________________________
(1). فتوح البلدان ص 326، تاریخ بغداد، ج 1، ص 8.
(2). فتوح البلدان ص 328.
(3). تاریخ بغداد، ج 1، ص 8.
(4). فتوح البلدان ص 326.
ص: 95
بههرحال هنگامی كه عمر نظر خود را دایر بر انصراف از تقسیم به سعد خبر داد بخشی از اراضی سواد در دست قبیله بجیله بود، و آنها هم با این دستور حاضر به ترك آن اراضی نشدند، و داوری درباره كار آنها به خود خلیفه كشید تا وی با قول و قراری كه با آنها نهاده بود آن كار را فیصله دهد. و برای قبایل دیگری هم كه هنوز در انتظار تصرف سهم خود بودند این دستور نامنتظر باعث نشد كه آنها از چیزی كه حق خود میپنداشتند چشم بپوشند، چه گذشته از گفتگوهائی كه در این مورد بین آنها و خلیفه عمر صورت گرفته، و گوشهای از آن به تاریخها هم راه یافته است، از اینكه در دوران خلافت امام علی بن ابیطالب در كوفه هم آنها در همین مورد به آن حضرت مراجعه كردهاند «1» چنین برمیآید كه آنها خود را همچنان صاحب حق میپنداشته و از مطالبه حق خود باز نمیایستادهاند.
ظاهرا آنچه خلیفه را از تقسیم سواد بین قبایل عرب بازداشته علاوه بر نظام دیوانی و مالی آنجا كه باعث آبادی آنجا گشته و سالیانه وصول خراجی هنگفت را میسر میساخت، نظام آبیاری آنجا و شیوه تقسیم آب بین كشاورزان بوده كه بدون نظم و ترتیبی دقیق سامان نمییافته و آشنائی با این امر خواه ناخواه این نگرانی را در خلیفه به وجود میآورده كه در صورت تقسیم اراضی بین اعراب ناآشنا با چنان نظم و ترتیبی، گذشته از اینكه دولت نوبنیاد را از چنان عایداتی محروم میساخت باعث میگردید اعراب هم بر سر تقسیم آب به جان هم بیفتند، هم آن سرزمین آباد را به ویرانی كشند، و هم با اختلاف و جنگ و ستیز با یكدیگر خود به تباهی كشیده شوند و از كار جنگ و جهاد بازمانند. بلاذری در روایتی آورده كه چون عمر سواد را گشود، رزمندگانی كه فتح آنجا را نتیجه جنگ و جهاد خود میدانستند به او گفتند اینجا را بین ما تقسیم كن چون ما آنجا را به زور شمشیر خود گرفتهایم. عمر نپذیرفت و گفت اگر من اینجا را بین شما تقسیم كنم برای مسلمانانی كه پس از شما خواهند آمد چیزی باقی نخواهد
______________________________
(1). فتوح البلدان ص 327.
ص: 96
ماند و من بیم دارم كه اگر آن را بین شما قسمت كنم بر سر آبها به جان هم بیفتید و به تباهی كشیده شوید «1». همین مطلب را كموبیش در سخنان امام علی بن ابیطالب به همین مردمی كه مطالبه تقسیم اراضی سواد را حتی در زمان خلافت آن حضرت هم میكردند میتوان یافت. در روایتی كه در اینباره نقل شده آمده كه آن حضرت هم به آنها فرموده كه اگر به جان هم نمیافتادید و باهم به جنگ و ستیز برنمیخاستید من سواد را بین شما تقسیم میكردم. «2»
نمونهای از زدوخورد عربها بر سر تقسیم آبها
درباره زدوخورد اعراب ناآشنا به نظام آبیاری بر سر تقسیم آبها كه عمر آن را در علت خودداری خود از تقسیم اراضی سواد ذكر كرده بود میتوان در داستان زیر كه برگرفته از تاریخ همان زمانها است نمونهای از آن را یافت. و آن داستان كوچنشینهای عرب است كه در زمان امارت حجاج بن یوسف بر عراق از آنجا گریخته «3» و به قم روی آورده و در آنجا ماندگار شده و با تعدّی به این و آن شأن و شوكتی یافته و با
______________________________
(1). فتوح البلدان، ص 329.
(2). فتوح البلدان، ص 327.
(3). نخستین كسیكه با ایل و تبار خود به این سمت روی آورد مردی بود به نام احوص كه ظاهرا مردی شرور و مردمآزار بوده و حجاج به دستور خلیفه مدتی او را در زندان كرده و سپس آزاد ساخته بود. ولی وقتی یكی از خیراندیشان او را بدین كار سرزنش كرد، كه تو سبعی از سبعان عرب یعنی درندهای از درندگان عرب را از بند رها ساختهای و اگر خلیفه بفهمد از تو بازخواست خواهد كرد. حجّاج از كرده خود پشیمان شد و دستور داد او را گرفته دوباره در بند كنند. ولی او به كمك برادرش عبد الله با اهل و عیال خود و برادرش از كوفه گریخت و به جانب قم روانه شد تا از آنجا به اصفهان برود، ولی چون در قم یزدانفادار دهقان بزرگ آن منطقه او را در حمایت خویش گرفت و خانه و زندگی و یكی دو ده و وسائل زراعت در اختیار او نهاد، او همانجا ماندگار شد. چنانكه تاریخ قم حكایت میكند او در آنجا هم همچنان سبعی از سبعان عرب باقی ماند، و پس از مرگ یزانفادار كه پیوسته جانب او را رعایت میكرد با قتل بازماندگان او بر همه املاك او هم دست یافت. و قسمتی از آنها را هم بین برادران و بستگان خود كه در این هنگام شماره آنها در آنجا بسیار فزونی یافته بود تقسیم كرد، و به تدریج كار آنها با غلبه و تسلّط بر مردم آن ناحیه و نواحی اطراف آنچنان بالا گرفت كه بیش از دو سه قرن مردم آن ناحیه تا حدود همدان و اصفهان در چنبره زورگوئیهای آنان به شرحی كه در تاریخ قم آمده است، گرفتار بودند ...
ص: 97
روستائیانی كه در كنارههای رودخانه قم به كشت و زرع میپرداختند درگیر شدند. در تاریخ قم داستانی از درگیری این عربها با مردم سه روستای تیمرهها (دو تیمره و انار) بر سر تقسیم آب این رودخانه آمده كه خواندنی است. این سه روستا از آب رودخانه قم مشروب میشدهاند و چنانكه از روزگاران بسیار كهن در ایران رسم بوده و هنوز هم هست روستاهائی كه از اینگونه رودها مشروب میشوند هریك در جائی از رود كه طبق سنّت كهن بدان اختصاص دارد، بند یا بندهائی موقت بر آن میبندند و آب آن را به كشتزارهای خود میبرند و پس از گذشت فصل كشت و زرع دوباره بندها را میگشایند تا آب همچنان در رودخانه روان شود. مردم این سه دهستان نیز چنین میكردهاند. اینك داستان آنها و این مهاجران صحرائی ناآشنا به امر آب و آبیاری، چنانكه در تاریخ قم آمده است:
چون از نوروز یك ماه بگذشتی، اهل تیمره و انار آب رودخانه قم بازبستندی ... و چون عرب در قم متمكّن شدند روی به ناحیت تیمره و انار نهادند كه یا آب تابستان را هم به جانب ما روانه كنید یا آب زمستان را هم از رودخانه بازگیرید ... اهل تیمره به حصار گریختند ... عرب دست برآورد، و سدّها كه در میان رودخانه نهاده بودند مجموع خراب كردند و آب رودخانه را به جانب قم روانه گردانیدند و در قم باغها ساختند و كشتزارهای تیمره و انار به كلّی خشك گشتند ... و همه اوقات عرب با ایشان كوشش میكردند و كارزار میكردند، و مردم ایشان را به اسیری میگرفتند. و بدیشان انواع مضرّت و زیان میرسانیدند و سدّها و رودخانه ایشان میشكافتند و خراب میكردند، تا اهل تیمره و انار از قوّت بطش ایشان عاجز شدند، و در دفع ایشان هیچ چاره و حیلت نداشتند و مقاومت با ایشان نمیتوانستند كرد. پس به ناچار بر حكم عرب فرود آمدند و گفتند ما مطیع و منقادیم و طلب رضای شما میكنیم و متابعت سیرت شما مینمائیم.» «1»
*** درباره نظام دیوانی و مالی و همچنین نظام آبیاری حاكم بر این سرزمین پس
______________________________
(1). تاریخ قم، ص 48.
ص: 98
از این در همین كتاب توضیحات بیشتری خواهد آمد، آنچه در اینجا درخور ذكر مینماید سرسختی عمر در حفظ آن نظامها پس از شناخت آنها و جلوگیری از تقسیم اراضی سواد است كه درآمدهای خراجی آنجا را در همان وضعی كه داشت و بهترین وضع آن بود مایهای برای دولت نوبنیاد اسلامی و مانعی برای تفرقه مسلمانان میدانست، و به همینسبب هم بود كه با همه قول و قرارهائی كه با قبیله بجیله داشت و آنها هم مقداری از اراضی آنجا را تصرف كرده و چنانكه نوشتهاند مدت سه سال هم آنجا را همچنان در تصرف داشتند سرانجام آنها را هم با جلب رضایتشان وادار به ترك آن اراضی كرد.
خلیفه برای اینكه رضایت آنها را جلب كند مبلغی كه مقدار آن را بین 80 تا 400 دینار طلا نوشتهاند به آنها پرداخت «1» ولی باز هم یكی از زنان همان قبیله به نام امّ كرز، كه پدرش مرده بود و او خود را وارث حق پدر در اراضی سواد میدانست این قرار كلی را نپذیرفت و تا وقتیكه او هم آن مقدار كه حق خود میپنداشت دریافت نكرد حاضر به واگذاری حق خود نگشت. نوشتهاند حقی كه او میخواست این بود كه او را بر شتر نژاده گرانبهائی با پوششی از قطیفه سرخ سوار كنند و دو مشت او را هم از طلا پر كنند و این همه را در مقابل حقش به او بدهند. عمر هم آن را پذیرفت و چنان كرد كه او خواسته بود بدینسان آخرین اثری هم كه از تقسیم اراضی آنجا باقی مانده بود از میان رفت «2» و امر سواد به همانگونه كه بود با همان نظام دیوانی و مالی بیآنكه در اصول آن دخل و تصرفی درخور ذكر به عمل آید ادامه یافت.
______________________________
(1). فتوح البلدان، ص 328.
(2). فتوح البلدان، ص 328.
ص: 99
گفتار ششم اصلاحات مالی انوشروان و اثر آن در پیشرفت و گسترش نظام دیوانی ایران اصلاحات مالی بدانگونه كه طبری نوشته* اصلاحات مالی در تاجنامه انوشروان* نظام اجتماعی در ایران و طبقه دهقانان* بقاء نظام دیوانی ایران و حفظ دفاتر مالیاتی قدیم.
اشاره
یكی از آثار ارزشمند ایران ساسانی كه به ایران اسلامی انتقال یافت و ادارهكنندگان دولت خلفا هم ارج و بهای آن را دریافتند و كموبیش آن را حفظ كردند نظام دیوانی و به ویژه نظام مالی و خراجی «1» ایران بود كه پس از اصلاحی
______________________________
(1). «خراج هرچند ظاهرا عربی مینماید ولی از فارسی بدان زبان راه یافته. این كلمه در پارسی (پهلوی) به صورت خراگ و برای مالیات املاك مزروعی به كار رفته و در تلمود هم این كلمه را به صورت خاراگاو به معنی مالیات سرانه (جزیه عربی- گزیت پهلوی) میتوان یافت.
استعمال خراج به جای جزیه در عربی هم تا نیمههای قرن دوم هجری معمول بوده و از آن زمان مرز بین این دو كلمه خراج و جزیه مشخص شده، خراج برای مالیات ارضی و جزیه برای مالیات سرانه به كار میرفته است ...» (كریستنسن، ایران در زمان ص 118)
ص: 100
كه در زمان انوشروان در آن به عمل آمده بود یكی از نظامهای پیشرفته دنیای قدیم بود كه جایگزینی نداشت و به همینسبب تا قرنها پس از ساسانیان هم در همه دولتهائی كه در شرق تشكیل گردید بدان عمل میشده.
این اصلاح بدینمنظور صورت گرفته بود كه نظام مقاسمهای قدیم كه موجب نابسامانیهای فراوان بود و به قول ابن بلخی «رعایا از آن رنجور بودند» «1» یعنی نظامی كه در آن دولت شریك كشاورز در محصول او بود، و به تناسب محل چند یك اصل محصول را به خراج میگرفت، جای خود را به نظامی دهد كه كشاورز در كار خود و تصرف در دسترنج خویش بدون حضور نماینده دیوان آزاد باشد، و سالیانه به نسبت نوع محصول و میزان كشت خود خراجی مقطوع بپردازد، آنهم به اقساط و به ترتیبی كه به زندگی كشت و زرع او لطمهای وارد نیاید.
كار مساحت زمینهای كشاورزی برای همینمنظور در زمان قباد پدر انوشروان آغاز شده بود «2» ولی در روزگار او پایان نیافت و با كوشش و اهتمام انوشروان به انجام رسید و در دوران همین شاه این كار بزرگ جامه عمل پوشید.
و به نام او هم تمام شد.
اصلاحات مالی انوشروان بدانگونه كه طبری نوشته و عمر هم بدان عمل كرد
طبری مینویسد: انوشروان دستور داد تا علاوه بر مساحت زمینها، درختان خرما و زیتون و همچنین مردم كشور را هم سرشماری كنند و سپس دبیران دیوان را دستور داد تا نتیجه آن سرشماریها و آمارها را استخراج نمایند، و نتیجه را زیر نظر هیأتی كه او از صاحبنظران و ارباب رای برگزیده بود قرار دهند كه آنها آنچه را به نظرشان صلاح رعیّت و
______________________________
(1). ابن بلخی، فارسنامه، ص 170.
(2). درباره چگونگی آغاز تغییر روش اخذ خراج از مقاسمه به مقاطعه به وسیله قباد شاه ساسانی و سپس ادامه آن به وسیله انوشروان و سپس انتقال آن به دولت خلفا در تاریخ قم (از ص 178- 190) كموبیش تا زمان مامون اخباری درخور مطالعه میتوان یافت.
ص: 101
رفاه زندگی آنها باشد به او گزارش كنند. آنها نیز چنین كردند و به مشورت نشستند و هریك نظر خویش بیان داشتند و سرانجام همه بر یك نظر همداستان شدند و خراج را تنها بر هفت محصول اساسی، كه عبارت بود از گندم و جو و برنج و یونجه و انگور و خرما و زیتون، نهادند. و دیگر فرآوردههای كشاورزی از انواع سبزیجات و دانهها و میوهها را از خراج معاف داشتند، و بر این هفت محصول هم خراجی بدینگونه نهادند: بر هرجریب زمین گندم یا جو یك درهم، و بر هرجریب تاكستان هشت درهم و بر هرجریب یونجهزار هفت درهم و بر نخلستانها از هرچهار نخل فارسی و هرشش نخل دقل (نوع پستتر) یك درهم. و بر زیتونكاریها از هرشش درخت زیتون یك درهم. و برای مالیات سرانه هم به جز دودمانهای قدیمی (اهل البیوتات) و بزرگان و سپاهیان و هیربدان و دبیران و كارمندان كه از مالیات معاف بودند برای بقیه مردم به نسبت وضع مالی آنها كه از این لحاظ به چهار طبقه تقسیم شده بودند، در فاصله سنی بین 20 تا پنجاه سالگی به ترتیب طبقات از بالا به پائین سالیانه 12 و 8 و 6 و 4 درهم تعیین شده بود. این صورتی بود كه از طرف این هیئتها به انوشروان تسلیم شد و او هم همانها را امضاء كرده و دستور اجرای آن را داد كه سالیانه در سه قسط وصول نمایند و این را همداستانی نامیدند كه در مآخذ عربی «الامر المتراضی» ترجمه شده است.
طبری پس از تفصیل آنچه در اینجا خلاصه شد گوید: و این همان نهادهائی است كه عمر بدان اقتدا كرد و به همانگونه عمل نمود جز اینكه او بر هرجریب زمین غیر مزروعی هم خراجی به تناسب آن وضع نمود، و همچنین بر خراج هر جریب گندم و جو، یك تا دو قفیز گندم برای سپاهیان افزود. و به خصوص در عراق برخلاف آنچه انوشروان نهاده بود گامی برنداشت و هرآنچه او از خراج مردم كاسته بود عمر هم كاست. «1»
***______________________________
(1). طبری 1/ 960- 963.
ص: 102
اصلاحات مالی در تاجنامه انوشروان
در تاجنامه انوشروان كه ابن ندیم آن را به نام «كتاب التاج فی سیرة انوشروان» جزء كتابهائی كه ابن مقفع از فارسی به عربی برگردانده است آورده «1» و بخشی از آن را مسكویه در كتاب تجارب الامم با عنوان «سیرة انوشروان» نقل كرده و در نشریه الدّراسات الأدبیّة درباره آن به تفصیل سخن رفته است «2». انوشروان درباره این اصلاحات چنین گفته است: «چون درصدد برآمدم تا كار رعیت را خود رسیدگی كنم، و ستمی را كه بر آنها میرود و رنجی را كه بدانها از سنگینی خراج میرسد رفع نمایم (زیرا در این كار هم پاداش آخرت است، و هم زینت كشور، و هم بینیازی رعیت، و هم قدرت والی است بر اینكه خراجی را كه بر عهده آنها است در وقت احتیاج وصول كند. و برخی از پدران ما نیز بر این رای بودهاند كه برداشتن خراج از رعیت به مدت یك یا دو سال و گاهی كم كردن مقدار آن ایشان را در آبادی زمینهاشان توانا خواهد ساخت. كارداران دولت و خراجگزاران را گرد آوردم، درهم ریختگی و نابسامانی كار آنها را به صورتی یافتم كه هیچ چارهای جز آن ندیدم كه آن را تعدیل كنم و خراج را بر هرشهرستان و بلوك و روستا و دهكده و مردی بطور مقطوع قرار دهم «3»
«پس كسانی را كه دارای امانت و مورد اعتماد من بودند بر آنها بگماردم، و در هرشهری با هركارداری مردانی امین گذاشتم، تا او را به راست دارند. و موبد هربلوكی را مأمور رسیدگی به كار مردم همان بلوك كردم، و خراجگزاران را فرمودم تا در هرامری كه احتیاج به مراجعه ما باشد به همان موبد كه كار بلوك را
______________________________
(1). ابن ندیم، الفهرست، ص 118.
(2). آنچه در اینباره در مجله الدراسات الادبیه آمده نوشتهای است از نویسنده همین كتاب كه با عنوان «كتاب التاج فی سیرة انوشروان، كتابی از خسرو انوشروان پادشاه ساسانی در سرگذشت و شرح كارهای خودش» در دو بخش: بخش اول، سال سوم، شماره 3، ص 227- 264. بخش دوم، سال سوم، شماره 4، ص 345- 378، الدراسات الادبیه، دانشگاه لبنان، بیروت 1340 ه. ش.- 1962 میلادی.
(3). الدراسات الادبیه، سال سوم ص 352.
ص: 103
به او واگذار كرده بودم مراجعه كنند، تا كاردار نتواند چیزی بر خراج آنها بیفزاید.
و همچنین دستور دادم كه خراج را در حضور موبد بپردازند و او به آنها رسید بدهد، و هركس وفات یافت خراج از او بردارند و از آنان كه به سن رشد نرسیدهاند خراج نستانند، و موبد و دبیر آن بلوك و معتمد محل (نماینده مردم) و كاردار، همگی حساب خود را به دیوان ما بفرستند، و بدیندستور نامهها كردم و به اطراف فرستادم. «1»
مسلم است كه به اجرا درآوردن چنین كار بزرگی در صورتی میسر میبود كه گذشته از دبیرانی آگاه و توانا در دیوان خراج هم نظمی و سازمانی كارآمد وجود داشته باشد یا به وجود بیاید كه هم این نظام جدید را به درستی پیاده كند و هم تغییرات مستمری را كه به مرور زمان در نوع زراعت یا عوامل دیگر روی میداده و در میزان خراج آنها موثر میبوده همواره در خود منعكس سازد كه از این لحاظ زحمتی برای خراجگزاران و مشكلی در كار دیوانیان به وجود نیاید. از نام بعضی از دفاتر دیوان كه پس از ترجمه به عربی هم همچنان نام فارسی خود را حفظ كرده بودند و در مفاتیح العلوم خوارزمی نمونههای آنها را میتوان یافت چنین برمیآید كه در آن دیوان چنین نظم و ترتیبی وجود داشته است.
***______________________________
(1). در تاریخ طبری در اینباره چنین آمده است: «خسرو دستور داد تا صورت مالیاتها را در چندین نسخه تدوین كردند: نسخهای از آن را در دیوان خود نگاه داشت و به كارداران خراج نیز نسخهای داد كه از روی آن خراج ستانند و نسخهای هم نزد موبدان بلوكها فرستاد و آنها را فرمان داد كه نگذارند كارداران بلوك بیش از آنچه در دیوان است و نسخهای از آن نزد آنها است از خراجگزاران مطالبه نمایند (ص 568). در شاهنامه فردوسی نیز در اینباره چنین آمده است:
گزیت و خراج آنچه بُد نام بردبه سه روزنامه به موبد سپرد
یكی آنكه در دست گنجور بودنگهبان آن نامه دستور بود
دگر تا فرستد به هركشوریبه هركارداری و هرمهتری
سه دیگر كه نزدیك موبد بَرندگزیت سر و باژها بشمرند
به فرمان او بود كاری كه بودز باژ و خراج و ز كِشت و درود شاهنامه، چاپ خاور، ج 8 ص 2316
ص: 104
نظام اجتماعی در ایران و طبقه دهقانان
در اینجا این نكته را نمیتوان ناگفته گذاشت كه آنچه انجام چنین كار بزرگی را در زمان انوشروان امكانپذیر ساخته بود، گذشته از آمادگیهای اداری و فنی لازم، نظام اجتماعی ایران و وجود طبقه دهقانان بود، كه جمعآوری خراج را در ابواب جمعی خود برعهده داشتند. این دهقانان از آنرو كه از یكسو خود از طبقات ممتاز بودند و جزء تشكیلات دیوان و دولت به شمار میرفتند، و از سوی دیگر با زمین و كشاورزان سروكار داشتند و غالبا در ده و روستا و در ابواب جمعی خود میزیستند و با روستائیان محشور و از مسائل ده و روستا به خوبی آگاه بودند، عامل مهمی گردیدند تا این طرح به صورتی اجرا گردد كه هم باعث رضای دولت و هم موجب آبادی روستاها و هم مایه رفاه روستائیان گردد، كه به گفته طبری «مردم در معاش خود قوّت یافتند» و به گفته ابن بلخی «چون بر این طریق قانون خراج بنهاد، بر استمرار تخفیفی تمام در حق رعایا پیدا گشت و جهانی روی به آبادانی نهاد و به اتفاق جهانیان او را عادل لقب نهادند» «1».
و میتوان انگاشت كه به سبب همین ویژگی در نظام دیوانی ایران بوده كه چنانكه گذشت از نخستین كارهای سعد، فاتح قادسیه این بود كه دهقانان را گرد آورد و آنها را نسبت به آنچه در نظام قدیم برعهده داشتند همچنان متعهّد ساخت، یعنی به آنها گفت كه همچنان به كار و انجام وظائف خود ادامه دهند و از آنپس خود را در برابر نظام جدید پاسخگو بدانند. و همین امر هم باعث گردید كه در گیرودار جنگها و آشفتگیهای دورانی كه آن را دوران فتوح خواندهاند به دیوان خراج و سازمانهای مختلف آن كه همچنان زیر نظر دبیران و دیگر دیوانیان ایرانی به كار خود ادامه میدادند چندان آسیبی نرسد، و این دستگاهها همچنان پویا و استوار برجا بمانند «2».
______________________________
(1). ابن بلخی، فارسنامه ص 108.
(2). توضیح بیشتر را در جلد اول همین كتاب از ص 8 به بعد خواهید یافت.
ص: 105
بقاء نظام دیوانی ایران و حفظ دفاتر مالیاتی قدیم
با آنچه گذشت اكنون میتوان با دیدی بازتر به مسئله نظام دیوانی ایران در دولت خلفا، و به ویژه نظام مالی و خراجی و نظام آب و آبیاری آن، كه پس از این توضیح بیشتری درباره آن خواهد آمد، نگریست و دریافت كه چرا در حمله اعراب و در دوران خلافت عمر نه تنها آن نظام از میان نرفت بلكه به حكم ضرورت حفظ و نگاهداری شد و پس از آنهم همچنان مورد عمل قرار گرفت، زیرا این مصلحت دولت و خراجگزاران هردو بود كه چنین ضرورتی را ایجاب میكرد. از آنرو كه در بیشتر موارد یا دولتیان ناچار میشدند كه برای كسب اطلاع بیشتر از عملكرد آن نظام به پیشینه امر در دورانهای گذشته یا به تعبیر خودشان در ایام ایرانیان مراجعه كنند و یا خراجگزاران برای رفع اجحاف دیوانیان به دفاتر و دیوانهای قدیم متوسل میشدند. مؤلف تاریخ قم از موردی خبر میدهد كه مردم همدان از آفتی كه به زراعتشان رسیده بوده به حجاج بن یوسف شكایت برده و از او خواستهاند كه طبق معمول گذشته با آنها رفتار شود و در این درخواست استناد آنها به دیوانهای قدیم ایران بوده كه همچنان حفظ میشده.
روایت تاریخ قم چنین است: «... و من از فضل بن مروان روایت یافتم كه او گفته است كه: اهل همدان پیش حجاج بن یوسف رفتند و تظلم نمودند از بسیاری آفات، و دواوین عجم به استشهاد و دستور آوردند، پس حجاج در آن نظر كرد چون به ذكر همدان رسید یاد كرده بودند كه یع و زرع همدان از آفتی خالی نیست گاهی در كشت، گاهی در درخت، گاهی در میوه، و به زبان عجم ذكر كرده بودند كه كشت همدان یام به كشت است یام به ورز است یام به درو چه از آفت خالی نیست» «1» و این سه مرحله همان است كه امروز آن را كاشت و داشت و برداشت میگویند.
______________________________
(1). تاریخ قم، ص 11.
ص: 106
این فضل بن مروان از جمله والیانی بوده كه نام او در بعضی مآخذ عربی در ذكر خراج برخی از ایالات در قرنهای نخستین اسلامی برده شده و آنهم بدین سبب كه وی مبالغی را كه بابت خراج برخی از آن ایالات به طور مقطوع متعهد میشده با مبالغی كه خراج همان ایالات در زمان ایرانیان بوده كموبیش تفاوتی قابل ذكر داشته از آن جمله به نقل ابن خردادبه خراج خوزستان را كه در زمان ایرانیان پنجاه میلیون درهم بوده او به چهل و نه میلیون درهم پذیرفته و خراج فارس را كه در زمان ایرانیان چهل میلیون درهم بوده او به سی و پنج میلیون پذیرفته «1» و اینگونه سنجش با ارقامی چنین دقیق میرساند كه این مقایسه از روی همان دیوانهای قدیم كه در دستگاه مالی دورههای بعد هم همچنان حفظ میشده صورت گرفته است. و چون در گفتارهای آینده این كتاب از آن دیوانهای كهن نمونههای بیشتری خواهد آمد از اینرو در اینجا به همین اكتفا میشود.
______________________________
(1). المسالك و الممالك، ص 43 و 48.
ص: 107
گفتار هفتم نظام آبیاری ایرانی و سابقه تاریخی آن
اشاره
نظام آبیاری ایران در سورستان (- عراق)* ویژگیهای این نظام در دوران ساسانی* مسایل مالی و حقوقی در نظام آبیاری ایران* واژهای با شكلهای مختلف: برندات، پرن، پرند، بزند.* حقآبه كشاورزان و نظارت دیوان بر آن* دیوان آب و ثبت معاملات* دیوانی به نام كستبزود.
یكی از صفاتی كه از دیرباز برای قوم ایرانی شناختهاند و آن را از ویژگیهای تمدن و فرهنگ ایرانی میدانند، نظام آبیاری ایران است كه همه شیوههای گوناگون آبیاری را در مناطق مختلف جغرافیائی از دشتهای پست و هموار و رودهای سركش گرفته تا دشتهای كویری خشك و ریگزار یا درههای كوهستانی و مناطق مختلف دیگر دربر میگیرد، و مراحل مختلف آن را هم از آبیابی و آبرسانی و آبگیرسازی و دیگر مراحلی را كه باید آب تا كشتزارها بپیماید شامل میشود. البته در اینجا سخن اصلی درباره نظام آبیاری
ص: 108
ایران در عراق یعنی همین سرزمین سورستان و سواد است. ولی برای توضیح بیشتر درباره این موضوع و جنبههای مختلف آن در همین گفتار اشاره مختصری هم به بخشهای دیگری از همین نظام در مناطق دیگر نیز خواهد شد.
*** نظام آبیاری ایرانی در عراق
نظام آبیاری عراق هم كه دولت خلفا آن را از ایران ساسانی به ارث بردند نهتنها در ارزش و اهمیت دست كمی از مجموع نظام دیوانی و مالی ایران نداشت «1» بلكه از نظر فنی و هندسی و وسائل اجرائی یكی از بهترین نمونههای پیشرفت علم و تكنولوژی آن دوران به شمار میرفت.
كاوشهائی كه تاكنون به وسیله كاوشگران باستانشناس معاصر در قلمرو دولت ساسانی شده اطلاعات باارزشی را در همین زمینه و در همین منطقه در اختیار محققان نهادهاند، و هرقدر كار باستانشناسی پیشتر رود و بر آگاهی تاریخی پژوهشگران درباره این منطقه افزوده شود، ارزش و اهمیت آن نظام آبیاری و اثر آن در آبادانی عراق بهتر و روشنتر نموده میشود. هیأت كاوشگران آكسفورد فیلد كه چندی پیش در این منطقه به كاوش پرداخته و در نتیجه كاوشهای مهمی كه در استانهای جنوبی عراق، و در قلمرو دو استانی كه به نام شادبهمن و شادشاپور نامشان خواهد آمد، بعمل آوردهاند به این نتیجه رسیدهاند كه در این منطقه سرزمین واقع بین دجله و فرات در آن زمان به وسیله جدولهای منظمی آبیاری میشده كه سرتاسر آن خاك حاصلخیز را میپوشانده، و در همه آنجا آثار كوشكها و كاخهای ساسانی دیده شده است «2».
برای پی بردن به ارزش و اهمیت نظام آبیاری در عراق و اثر آن در آبادی و عمران آن سرزمین باید به این امر توجه شود كه آبادی یا ویرانی عراق همواره بستگی تام و تمام به دو رود سركش و ناآرام دجله و فرات و حالت ناپایدار آنها داشته و مهمترین مسئلهای كه از روزگاران بسیار كهن تا امروز پیوسته در برابر
______________________________
(1). لوسترانج، بلدان الخلافة الشرقیّة، ص 47.
(2). كریستنسن، ایران ساسانی، ترجمه فارسی رشید یاسمی، ص 448 تا 449.
ص: 109
ساكنان این سرزمین قرار داشته كیفیت مهار كردن كلی یا جزئی این دو رود و تنظیم آب آنها بوده به صورتیكه اگر هم نتوان بیشترین و بهترین بهره را از آنها برد لااقل كمترین آسیب را از طغیانهای وقتوبیوقت آنها دید. به همینسبب مردم آن سامان از همان روزگاران قدیم برای بهرهگیری از آب این دو رود به تناسب امكانات و فهم و درك خویش راههائی اندیشیده و به كار بستهاند، راههائی كه به تدریج با پیشرفت بینش و تجربه و وسائل كار ساكنان آنجا بهتر و كاملتر شده و در دورانی كه ما از آن سخن میگوئیم یعنی دوران اخیر ساسانی كه به اعراب مسلمان انتقال یافت این منطقه نسبت به همه دورههای گذشته خود دارای پیشرفتهترین نظام آبیاری و كارآمدترین سازمان اداری آن شده بود، و در سایه همان نظام هم بود كه سرزمین عراق در آن دوران یكی از آبادترین و شكوفاترین دورههای خود را میگذرانید.
لوسترانج پژوهشگر صاحبنظر در این رشته از تاریخ اسلامی با توجه به همین ویژگیهای نظام آبیاری ایران است كه در جائی از كتاب خود نوشته است:
«مسلمانان در عراق از ساسانیان نظامی در آبیاری به ارث بردند كه این سرزمین را آبادترین و حاصلخیزترین جاهای دنیا ساخته بود. «1»»
ویژگیهای این نظام در دوران ساسانی
كسانیكه در گذشته عراق از لحاظ آبادانی و رفاه و وسایل آبیاری آنجا مطالعه نمودهاند در علت اینكه این سرزمین در دوران ساسانی بیش از هردوران دیگری گامهائی بلند در راه پیشرفت و آبادانی برداشته و در همین دوران به اوج ترقیات خود از لحاظ دستیابی به وسائل عظیم آبیاری رسیده بود چنین گفتهاند كه چون طرحهای بزرگی كه در این سرزمین به مورد اجرا گذاشته شده، و اگر هم اثری از آنها باقی نمانده وصف عظمت آنها در تاریخ منعكس گردیده است، جز از دولتهای بزرگ و فراگیر و با امكانات مالی و فنی متناسب میسر نیست. آنهم تنها در
______________________________
(1). بلدان الخلافه الشرقیة، ص 16.
ص: 110
دورههائی از ثبات و آرامش كه مقتضای پرداختن به چنین كارهای عمرانی باشد و با سطحی از دانش و فرهنگ كه درخور چنین كارها، و اینها هم اموری بودهاند كه مجموعه آنها در دوران ایرانی این منطقه و به خصوص در دوران ساسانی كه بلافاصله به دولت عربی پیوسته است به وجود آمده بود، و به همین سبب است كه در این دوران مهمترین طرحهای آبیاری قدیم هم كه به ویرانی رفته بود از نو احیا گردید و سدهای بزرگ برای استفاده از منابع موجود تا بالاترین سطح ممكن ساخته شد.»
از امتیازات این دوره یكی ثبات و استقرار سیاسی را نوشتهاند كه در سایه آن یك حكومت واحد بر ویرانههای نظام عشایری بنا شده و پایهای استوار برای نهضت عمرانی تازهای كه سرتاسر این سرزمین را دربر میگرفت گذاشته شده و دیگری را تاثیر كیش زردشتی كه دین رسمی مملكت بوده شمردهاند زیرا در آن كیش، توجه به زراعت و اصلاح زمین و تربیت حیوانات اهلی یك واجب مقدس بوده و سعی و كوشش در این راه خود نوعی عبادت به شمار میرفته است. «1»
مسایل مالی و حقوقی در نظام آبیاری ایران
شناخت علمی آن نظام در آنچه به امور علمی و فنی در ساختمان سدها و بندها و دیگر امور وابسته بازمیگردد و نشانی از سطح دانش و بینش و توان اجرائی آن دوران خواهد بود بیشتر از آنچه مبتنی بر روایات تاریخی باشد در گرو كاوشهای باستانشناسی و مطالعه علمی دقیق در آثار بازیافتی از آن روزگار است كه هرقدر پیشتر رود تیرگیهای بیشتری را از چهره تاریخ آن دوران خواهد زدود. ولی در آنچه به مسائل مالی و حقوقی بازمیگردد كه ثبات و دوام آن نظام بستگی تام و تمام به آن داشته است میتوان از روایات تاریخی و آنچه در مأخذ معتبر قدیم یافت اطلاعات سودمندی به دست آورد و در پرتو آنها آن نظام را بهتر شناخت.
مثلا از این مآخذ میتوان دانست كه در آن نظام هزینه طرحهای بزرگ از
______________________________
(1). ری سامرّاء، ج 1، ص 156- 157.
ص: 111
قبیل بستن سدها و بندها و كندن آبراههای بزرگ و تعمیر خللهائی كه در آنها روی میداده در ایران از قدیمیترین زمان تا هنگامی كه این منطقه به اعراب مسلمان منتقل شده برعهده دولت بوده، و از وقتیكه آب به روستاها میرسیده هزینه آن از كندن جویها و دیگر اموری كه برای استفاده از آب ضروری بوده و همچنین مراقبت از آن را روستائیان بر عهده داشتهاند. و ظاهرا این سنتی بوده است بسیار قدیمی. در بخشی از خطبهای منسوب به منوچهر كه در سنتهای ایرانی نقل میشده و طبری آن را آورده است در این زمینه چنین آمده است:
«با رعیت با انصاف رفتار كنید از شكستهائی كه در رودها حادث میشود آنچه هزینه آن با سلطان است پیش از آنكه آن شكستها و رخنهها زیاد شود به اصلاح آن بپردازید و آنچه هزینه آن بر رعیت است و از پرداخت آن عاجز مانند از بیت المال به آنها وام دهید و اگر در هنگام خراج نتوانستند همه آن را بپردازند به اقساط از آنها بستانید كه بر آنها اجحاف نشود و بر آنها تحمیل نباشد» «1».
روشنتر از این در دوران بعدتر و زمان قباد و انوشیروان روایت نسبة مفصلی است كه یاقوت از یك راوی كه مورد اعتمادش بوده به نام یزید بن عمر الفارسی درباره وضع سواد یا دل ایرانشهر در زمان ساسانیان و استانهای دوازدهگانه و تسوهای شصتگانه آنجا و علت نامگذاریهای آنها نقل كرده است كه بخشی از آن در گفتاری درباره ایرانشهر گذشت. در آن روایت شرحی هم درباره اصلاحات مالی و خراجی ایران كه در زمان قباد پدر انوشروان آغاز شده بود آمده كه در اینجا تنها به آنچه از آن روایت به نظام آبیاری و خراج كشاورزان بازمیگردد اشاره میشود. به موجب این شرح تمام هزینه عمرانی كشور و آنچه برای كندن رودها و نهرها و ایجاد تأسیسات آبیاری و تعمیر سدها و بندهای دو رود فرات و دجله و شاخههای آنها هزینه میشده است بر عهده خزانه دولت بوده «2».
______________________________
(1). تاریخ طبری، ج 1، ص 440.
(2). معجم البلدان، 3/ 177.
ص: 112
توضیحی درباره واژهای با شكلهای مختلف (برندات، پرن، پرند، بزند)
آنچه در این روایت به سد و بندها ترجمه شده در اصل روایت عربی برندات است با بای یك نقطه. عبارت عربی معجم البلدان چنین است:
«فامر قباد بمساحة السّواد و الزام الرّعیّة الخراج بعد حطیطة النّفقة و المؤنة علی العمارة و النّفقة علی كری الانهار و سقایة الماء و اصلاح البرندات. و جعل حمیع ذلك علی بیت المال ...» «1» برندات جمع برند است و عربی هم نیست. برند شكل عربی پرند فارسی است با پ سه نقطه. و از این عبارت چنین برمیآید كه در آن زمان سد و بندهای معتبر رودهای بزرگ همچون دجله و فرات و جاهای دیگر را كه نیاز به تعمیر مستمر داشتهاند، یا نوعی از آنها را، در فارسی پرند میگفتهاند كه شكل عربی شده آن در زبان عربی كموبیش باقی مانده بوده ولی اصل آن در زبان فارسی از میان رفته، یا چنین مینماید. و به همین سبب در كتابهای لغت فارسی هم راه نیافته است.
البته اگر كتابهای لغت فارسی جامع همه لغات و مصطلحات فارسی از قدیم و جدید میبودند، نیافتن چنین كلمهای را در آن كتابها میشد دلیل تحریفی در عبارت یاقوت دانست و وجود چنین كلمهای را در زبان فارسی به معنی سد و بند مورد تردید قرار داد ولی آن كتابها چنین نیستند و اگر در آنها این واژه را نتوان یافت در جاهای دیگر میتوان، و یكی از آن جاها تاریخ سیستان است كه در آنجا همین واژه به شكل پرن در همین معنی سد و بند به كار رفته. ولی چون در طول زمان در معنی و مصداق آن تغییری روی داده كه در یادداشتهای مصحح فاضل تاریخ سیستان هم راه یافته از اینرو در اینجا توضیحی درباره آن لازم مینماید.
***______________________________
(1). یاقوت، معجم البلدان 3/ 177.
ص: 113
در تاریخ سیستان در فصلی كه با عنوان «قسمت خراج سیستان» آغاز شده از جمله هزینههائی كه میبایستی از مجموع خراج سیستان پرداخت میشده یكی هزینه ریك بستنها بوده كه سالیانه سی هزار درهم بوده و دیگر هزینه نگاهداری پرنها بوده كه سالیانه پنجاه هزار درهم میشده است «1» استاد فقید ملك الشعرای بهار كه این تاریخ را تصحیح و چاپ كرده ذیل همان صفحه در توضیح كلمه پرن چنین نوشته است:
«پرن در كتب لغت و ادب دیده نشد. و پس از تحقیق از مردم سیستان و مطالعات دیگر محقق شد كه پرن به فتح اول به معنی سدهای خاكیست كه با بوته و جگن و غیره در معبر رودها و پیش مزرعهها بندند و نوعی از آن را در خراسان (پل) گویند و در برخی نقاط دیگر سدهای دستی را (پرند) تلفظ كنند و این هرسه لفظ از یك رشته است و برهان (یعنی برهان قاطع) تنها پل به معنی مرز را (كه مقصود مرز سبزیكاری است) ضبط كرده است.» (تاریخ سیستان ص 33).
از این توضیح مرحوم بهار میتوان به تحولی كه در طول تاریخ در جاهای مختلف در معنای پرن روی داده تا حدی پی برد، ولی از دقت در نوشته تاریخ سیستان این را هم میتوان دریافت كه آنچه را مرحوم بهار همچون معنائی برای پرن نوشته با تعریفی كه در تاریخ سیستان درباره پرن آمده نمیخواند و بیشتر با نوع دیگری از سدّهای آبی كه در آن كتاب با نام بندبستنها آمده قابل انطباق است.
در آن كتاب در همان صورتی كه ذكر آن رفت از دو گونه سدّ آبی سخن رفته با دو نام مختلف و دو مبلغ مخارج سالیانه متفاوت. یكی با عنوان بندبستنها با مخارج سالیانه بیست و پنج هزار درهم. و دیگر با عنوان پرنها با مخارج نگهداری سالیانه پنجاه هزار درهم. و از فحوای كلام در تاریخ سیستان چنین برمیآید، كه بند بستنها بندهای موقتی بودهاند كه در فصلهای زراعتی برای استفاده بیشتر از آب رودها در مزارع در جاهای مختلف آن رودها میبستهاند و پس از فصل زراعت آن را میگشادهاند. ولی پرنها سدّهائی بودهاند ثابت و
______________________________
(1). تاریخ سیستان، به تصحیح ملك الشعراء بهار، تهران، 1314 ه. ش.، ص 33.
ص: 114
استوار كه ظاهرا بر رودهای بزرگی همچون هیرمند یا رخّه رود (رخّج) و خاشرود و مانند آنها میبستهاند. سدّهائی كه حتی هزینه نگهداری و حفظ و تعمیر سالیانه آنها بیش از مبالغی بوده كه برای ایجاد بندهای نوع اوّل صرف میشده است. و برای بیان همین ویژگی و اینكه هزینهای كه برای پرنها منظور میشده هزینه نگهداری آنها بوده است هزینه پرنها با این عبارت ذكر شده. «و پرنها را كه نگاه داشتندی خمسین الف درهم». و با این توضیح میتوان دریافت كه آنچه مرحوم بهار در حاشیه بر پرنها در تاریخ سیستان (ص 33) نوشته و پیش از این در همینجا نقل شد، در واقع تعریفی است از همان بندبستنهای تاریخ سیستان و سدهای موقتی و دستی. و پرن در زمان تالیف تاریخ سیستان در خراسان و سیستان و در شرق ایران هم همچنان كه در عراق و غرب ایران به همان سدّهای بزرگ و استوار بدانسان كه در رودهائی همچون دجله و فرات بسته میشده، و وصف آنها در گفتارهای آینده خواهد آمد، گفته میشده است. و این درخور توجه است كه پرنها در تاریخ سیستان همان برندات است كه در معجم البلدان آمده.
*** در فصلی از كتاب مفاتیح العلوم خوارزمی هم كه در آن از اصطلاحات دیوان آب سخن رفته و پیش از این هم بدان اشاره شد لفظی هم به شكل البزند آمده كه چون احتمال تحریف در آن بسیار است نمیتوان بیتحقیق و بررسی درباره آن اظهارنظری نمود. عبارت مفاتیح العلوم بدانصورت كه تصحیح و چاپ شده چنین است: «البزند هو البستان». ظاهر این عبارت اقتضا دارد كه بستان به همان شكلی كه متبادر به ذهن است یعنی به ضم با خوانده شود و از آنهم جز همان معنی معروف كه بوستان است فهمیده نشود و بدینترتیب این عبارت چنین معنی میشود بزند همان بوستان است. ولی بلافاصله مطالبی درباره همین عبارت و معنای آن از نظر میگذرد كه آن را نابسامان میسازد: تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی ج2 114 توضیحی درباره واژهای با شكلهای مختلف(برندات، پرن، پرند، بزند) ..... ص : 112
ی اینكه در هیچیك از زبانهای فارسی و عربی كلمهای به صورت بزند وجود ندارد. در صورتی كه از سخن خوارزمی چنین برمیآید كه آن چیزی كه
ص: 115
در این عبارت به صورت البزند درآمده كلمهای شناخته شده و معروف بوده.
دیگر اینكه اگر آن كلمهای كه خوارزمی به كار برده به معنی بستان باشد دیگر جزء اصطلاحات خاص دیوان آب شمرده نمیشده و در این فصل كه عنوان آن «فی الفاظ تستعمل فی دیوان الماء» است جائی نمیداشته است. و این میرساند كه در این عبارت تحریفی روی داده كه مصحح كتاب هم به رفع آن توفیق نیافته.
شاید به قرینه آنچه از معجم البلدان و تاریخ سیستان درباره برند و بند بستنها نقل شد بتوان عبارت خوارزمی را بدینصورت تصحیح كرد: «البرند هی البستان» یعنی به جای زای نقطهدار در البزند رای بینقطه گذارده شود و بستان هم به فتح با باشد و بدینترتیب برند همان كلمهای میشود كه در معجم البلدان به معنی سدّ و بند آمده و بستان هم به فتح با با بند بستنهای تاریخ سیستان كه در معنی پرن ذكر شد منطبق میگردد.
*** حقآبه كشاورزان و نظارت دیوانی بر آن
در مورد ثبت و ضبط حقآبه كشاورزان و اشراف بر حسن اجرای تقسیم آب بین صاحبان حق كه در همه دورهها و در همه احوال یكی از كارهای مهم دولتهای ایران بوده، و توجه به این امر یكی از وظایف اصلی فرمانروایان به شمار میرفته، با آنكه از دوران ساسانی مستقیما از خلال مآخذی كه به آن دوران بازمیگردد در این زمینه اطلاع كافی در اختیار نیست ولی فرمانی از صاحب بن عبّاد وزیر معروف دیلمیان در دست است كه هرچند انشاء آن به قرن چهارم هجری میرسد ولی چون بر طبق همان فرمان اساس آن «بر دستورهای قدیمی و ثبتهای كهن و رسمهای معهود و سنتهای موروث» است، میتوان آن را نمونهای شمرد از آنچه در ایران از دیرباز در تقسیم آب رودها رعایت میشده و دولتها به آن اهتمام میداشتهاند. این فرمان حكم انتصاب كسی است كه به سرپرستی آب رودخانه زرّینهرود منصوب شده و این خود دلیل بر اهمیت این شغل در نظر فرمانروایان بوده است. و از آنجا كه شامل دستور العملهائی هم به او هست كه هم
ص: 116
نابسامانیهائی را كه احتمالا در امر تقسیم آب روی میداده و هم وظائف نمایندگان دولت را در به سامان آوردن كارها روشن میسازد بخشی از آن كه به شناخت بهتر دیوان آب و وظائف آن در آن دوران كمك میكند در اینجا ترجمه و نقل میشود.
*** در این فرمان آمده: «ما تو را، به سبب كفایت تو كه از تجربه مایه گرفته، و درایت تو كه از خرد سیرآب شده و امانتی كه موجب آرامش است و استواری تو در كارها، مورد اعتماد قرار دادیم و به سرپرستی تقسیم آب رودخانه زرینرود گماشتیم، كه با رعایت تقوا و با پیشه ساختن عدالت بین مردم روستاها و دیهها این كار را در دست بگیری تا هریك از آنها سهم خود را از آب در وقت معلوم دریافت دارند. و دست زورمندان را از حق آنها كوتاه كنی و طمعهای كاذب را از ستم بر آنان بازداری، تا تمام مردم در حقوقشان همسان باشند و كسی را بر دیگری برتری نباشد. و امر مقسمهای آب و فرضهها و سدها و رشانهها به همان صورتی باشد كه دستورهای قدیمی و ثبتهای كهن و رسمهای معهود و سنتهای موروث ایجاب میكند. و در این كار از یاری میرآبهای مورد اعتماد كه گامی ناسنجیده برنمیدارند و رشوه نمیپذیرند، پس از سوگندهای سخت، بهره برگیر و اگر از كسی از آنها خیانتی سر زد باید آنچنان پادافراه یابد كه زبانزد همه گردد و او به منزله الگوئی درآید كه كسی بعدها جرات نكند تا به راه او برود. و اگر كسی از كارگران و برزگران و حامیان و متولیان گستاخی كند و آبی را بیآنكه حقش باشد و در غیر موسم شربش به زمین ببرد، مبادا كه او را بیعقاب گذارند اگرچه آن ده از دهات خاصه ما یا از املاك خالصه باشد. و بدان كه این كار كه برعهده تو گذاشته شده از اموری است كه قوام ملك و عایدات آن و ارزش املاك و زندگی مردم بدان بسته است، پس چنان باشد كه از تو انتظار میرود ...» «1».
______________________________
(1). از كتاب «رسائل الصاحب بن عباد» چاپ مصر، ص 54 و 55.
ص: 117
*** دیوان آب و ثبت معاملات
از كتاب تاریخ قم و آنچه درباره دیوان آب آنجا آمده و آنهم مربوط به همان قرنهای نخستین اسلامی است چنین برمیآید كه خریدار و فروشنده آبها برای ثبت معامله خود در دیوان مبلغی هم به عنوان حق دیوانی میپرداختهاند. در آن كتاب پس از ذكر دو صورت از آبها و جویهای قم و مقدار آب هریك كه آنها را از روی دیوان آب آنجا بازنوشته یكی مربوط به سال 286 فارسی (- یزدگردی) مطابق 305 هجری قمری و دیگری مربوط به سال 347 هجری قمری چنین آمده است: «راوی چنین گوید كه این آب را به قم به انفراد دواوین بوده است در دست معتمدان آل سعد، و خرید و فروخت و حوالت و هبه بدان كردهاند، و اصول املاك خود بدان محافظت نمودهاند، و قیمت مستقه (- واحد اندازهگیری آب) صد و بیست دینار بوده است و زیادت كردهاند تا به دویست دینار رسیده و به هرمستقه ده دینار به دیوان رسانیدهاند، و از هرده دینار دو دینار اكره دادهاند. و همچنین این آب را قیمت و بها بوده است تا آنگاه كه جیل و دیلم بدین نواحی غلبه كردند دیوان آب باطل شد و اقطاعات بنهادند و آب را قیمت نماند تا غایت كه چندین مستقه آب به هیچ نمیخریدند» «1».
دیوانی به نام كستبزود
دیوانی به این نام را خوارزمی در كتاب خود به عنوان یكی از دو دیوان آب كه در زمان او وجود داشته و هریك به تناسب كار و وظیفهای كه برعهده داشتهاند به نامی خوانده میشدهاند آورده. دیوان دیگر را به نام دیوان آب خوانده است.
مفاتیح العلوم دائرة المعارف گونهای است كه خوارزمی كه خود از دبیران فاضل دستگاه سامانیان بوده، برای بیان اصطلاحات خاص بسیاری از علوم و معارف زمان خودش آن را پرداخته و یك فصل از آنرا هم به اصطلاحات آب
______________________________
(1). تاریخ قم، ص 51- 53.
ص: 118
و آبیاری و آنچه از این مقوله در دیوان آب به كار میرفته است اختصاص داده و دیوان كستبزود و دیوان آب هردو را هم در همین فصل ذكر كرده و با تعریف مختصری از هریك از آنها نوع و محدوده كار هریك از آنها را هم تا حدی مشخص ساخته است. «1»
خوارزمی در مقدمه همین كتاب خود را محمد و پدرش را احمد و كنیهاش را ابو عبد الله و شهرتش را كاتب و نسبش را خوارزمی نوشته، و مشهور است كه وی در بلخ زاده شده و در نیشابور به خدمت عتبی وزیر نوح سامانی درآمده و در همانجا هم این كتاب را برای تقدیم به او فراهم آورده و به وی هدیه كرده است. و شاید با آنچه در جلد اول كتاب حاضر درباره عتبی و نظر او درباره كسانی كه مكاتبات دیوان خراسان را از عربی به فارسی برگردانده بودهاند، و آنها را كم بضاعت خوانده بود، «2» بتوان دریافت كه چرا خوارزمی با آنكه خودش فارسیزبان بوده و كتابش را هم در خراسان تألیف كرده و آن را هم به وزیری ایرانی و فارسیزبان تقدیم كرده باز كتابش را به عربی نوشته و ناچار شده بسیاری از اصطلاحات فارسی این رشته و رشتههای دیگر علوم و معارف زمان خود را هم اگرچه با تكلف هم باشد با ترجمه یا تعریب به عربی برگرداند «3». چون خوارزمی هم كه خود از دانشمندان فرزانه زمان خود بوده خوش نمیداشته كه
______________________________
(1). كتاب مفاتیح العلوم، به تصحیح و چاپG .Van Vloten، ص 68.
(2). تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال ... ج 1، تهران، 1372، ص 132 و 133.
(3). اصطلاحات مربوط به آب و آبیاری را در صفحههای 68 تا 72 از كتاب مفاتیح العلوم میتوان یافت. بیشتر این اصطلاحات در اثر تعریب دچار تحریف هم شده و از اصل خود به دور افتاده و از اینرو گاه به زحمت میتوان به اصل آنها راه یافت، چنانكه در كلمهای كه به صورت الدرقات و المزرقات با نسخه بدلهائی بیش از هفت شكل در كتاب آمده كه چون یكی از آنها به صورت درقه فارسی دریچه است میتوان از بین همه آن شكلها درقات را معرب درها یا دریچهها شمرد و مراد از آن را دریچههائی دانست كه در مقسمهای آب برای تقسیم آب به كار میرفته. و گاه با زحمت هم نمیتوان اصل آنها را شناخت مگر آنكه در جای دیگر صورتی دیگر از آنها را یافت. ولی با همه این احوال اصطلاحات فارسی كه در این كتاب چه در این فصل و چه در فصلهای دیگر به صورتی حفظ شده و میتوان با بحث و تحقیق و دقت و بررسی در این كتاب بدانها دست یافت آن اندازه پرارج و بها هستند كه ارزش هرگونه صرف وقت و زحمت را داشته باشند.
ص: 119
او هم به كم بضاعتی موصوف گردد «1».
از آنچه خوارزمی به اختصار در تعریف دیوان آب نوشته، و نظر او بر دیوان آب مرو بوده، چنین برمیآید كه قوام آن دیوان هم مانند دیوان آب قم كه پیش از این گذشت بر دو وظیفه مهم و اصلی استوار بوده؛ یكی آنكه سهم هریك از مالكان آب در آن دیوان مشخص باشد تا حقوق هریك محفوظ ماند، و دیگر آن كه هرنقل و انتقالی هم كه در آنها حاصل میگردد از خرید و فروش و رهن و هبه و مانند اینها در همانجا ثبت گردد تا خللی در مالكیت آنها پدید نیاید، و از این لحاظ میتوان دیوانهای آب را در آن زمانها همانند دفاتر ثبت اسناد و املاك امروز دانست با این تفاوت كه در دفاتر امروز این اهتمام برای حفظ مالكیت زمین میشود ولی در آن ایّام این اهتمام متوجه آب و حفظ مالكیت آن بوده كه به گفته تاریخ قم «اصول املاك خود بدان محافظت مینمودهاند.»
ذكر این مطلب برای توضیح این امر است كه این دیوانهای آب با امر خراج و وصول و ایصال آن، كه برای آن دیوان خاصی به نام دیوان خراج وجود داشته، سروكاری نداشتهاند. و این توضیح هم برای این است كه دیوان دیگری كه خوارزمی آن را به نام دیوان كستبزود خوانده، نه تنها با امر خراج سروكار داشته، كه در دیوانهای آب امری نامعهود بوده، بلكه با كموزیاد شدن خراج كه آنهم پدیدهای نامعهود بوده آنچنان درهم آمیخته و به هم تنیده بودهاند كه نام آن از همین پدیده گرفته شده. زیرا به گفته خوارزمی كستبزود شكل عربیگونه نام فارسی آن بوده كه دیوان كاستافزود خوانده میشده، و در تعریف آن گوید: «و آن دیوانی است كه در آن مبلغ خراج هریك از صاحبان آب و كاست و فزود آن و همچنین تغییر اسامی مالكان و از اسمی به اسم دیگر شدن در آن
______________________________
(1). در جلد اول این كتاب این شرح از نوشته عتبی از كتاب تاریخ یمینی ص 356 به بعد نقل شده بود: «ابو العباس وزیر در صناعت كم بضاعت بود و در این فن هیچ رنج نبرده بود. لاجرم مخاطبات در زمان او از عربی به فارسی تبدیل شد و بدینجهت بازار فصاحت و بلاغت از رواج افتاد، و نادان و دانا و كافی و عاجز برابر شدند. تا وزیر جلیل احمد بن حسن به وزارت رسید و فضلا را بزرگ داشت و به نویسندگان دیوان فرمود تا از نثر پارسی اجتناب و تحاشی كنند، مگر ضرورتی مقتضی باشد چنانكه مكتوب الیه عربی را فهم نكند.
ص: 120
ثبت میشود.» «1» و از این تعریف چنین برمیآید كه این دیوان علاوه بر وظائفی كه معمولا دیوانهای آب برعهده داشتهاند، یعنی حفظ اصول مالكیت صاحبان آب و نقل و انتقالات آنها، وظیفه دیگری هم برعهده داشته و آن تشخیص و ثبت خراج هریك از مالكان آب و حساب كاست و فزود آن خراج به نسبت كاست و فزودی بوده كه در مقدار آب آنها حاصل میشده. و این مهمترین وظیفهای بوده كه از آن دیوان انتظار میرفته و به همینسبب هم نام كاست افزود به آن دادهاند.
حال با توجه به آنچه پیش از این درباره نظام آبیاری ایران و روشهای مختلف آن گذشت. اگر بخواهیم در پرتو اطلاعاتی كه خوارزمی در اینباره در اختیار ما گذارده جای واقعی دیوان كستبزود را در مجموعه نظام آبیاری ایران بیابیم تنها جائی كه بدانجا رهنمون خواهیم شد در قلمرو رودهای بزرگ و ناآرام و ناپایداری است كه آب آنها نه به سر خود و نهتنها در مسیر خود بلكه با تمهید مقدمات بسیار و با بستن سدهای مختلف و آببندهای گونهگون و كندن آبراههای عظیم و طولانی و آبگیرهای پهناور و ایجاد تاسیساتی برای اشراف به امور فنی و مالی و اداری آنها آبهای سركش و ویرانگر آنها به صورت آبهای رام و دستآموز هم در مسیر خود و هم در دوردستها در اختیار كشاورزان قرار میگرفته تا آنها هم در چهارچوب تعهداتی كه برای بقا و استمرار آن تأسیسات برعهده میداشتهاند از حق خود برخوردار شوند، و یكی از آن تعهدات پرداخت مبلغی بوده است كه به عنوان خراج آب برعهده آنان قرار میگرفته «2» و به نسبت كم و زیاد شدن آب مورد استفاده آنان كم و زیاد میشده. و از اینجاست كه خراج آب به عنوان یك ركن اصلی در معنی این دیوان وارد شده و كاست و افزود هم شاخص آن گردیده است.
______________________________
(1). مفاتیح العلوم، ص 68: «الكستبزود معرّب من كاست افزود، ای النّقصان و الزّیادة و هو الدّیوان الّذی یحفظ فیه خراج كلّ من ارباب المیاه و ما یزید فیه و ینقص و یتحوّل من اسم الی اسم.»
(2). نگاه كنید به آنچه در همین گفتار درباره نظام آبیاری ایران كه در عراق به دولت خلفا انتقال یافت، ذكر گردیده.
ص: 121